۱۳۹۲ خرداد ۶, دوشنبه


دلشوره انتخابات 





دلشوره گریبان حضرت ولایت فقیه، رئیس پاکدینان، علی خامنه ای را سخت فرا گرفته است. مبادا که دامن مقدس ش بار دیگر با لکه ننگ رنگین گردد. که ملت گوش بفرمان ولایت نه تنها به برگزیده ولایت نه بگویند، بلکه رای واقعی خود را از وی مطالبه کنن.  چه لکه ننگی، چه رسوایی بزرگی؟ در پاسخ به انتخابات ریاست جمهوری در دوره پیشین است که نظام ولایت سراسیمه گردیده است، مثل مار گزیده ای را که از ریسمان به وحشت افتد، آماده است که بهر قیمتی از تکرار تاریخ جلو گیری نمایند. غافل از آنکه آب رفته را به جوی نتوان باز گرداند.

آری، دهمین انتخابات ریاست جمهوری، در چهار سال پیش از این حقیقتی را آشکار ساخت که رژیم دین را وادار ساخته است که پیوسته آنرا وارونه نشان دهد: گسست ملت از ولایت. بگذریم که برگزیدگان مردم در انتخابات دوره پیشین از درون نظام بر خاسته بودند و قصد بازگشت به دوران طلایی حکومت امام خمینی را در سر میپروراند ند. اما، این اشتراک اهمیت خود را از دست میدهد وقتی که بیانگر اراده ملت میشود و  در برابر اراده ولایت قد علم میکند. بی جهت نیست که نظام ولایت به خشونت و کین خواهی بر خاست، دروازه های دوزخ را گشود و دار تنبیه و مجازات را بر پا نمود.

براستی از کاندید ها ریاست جمهوری دوره یازدهم، پس از 8 سال سکوت و مماشات با وضع موجود، آنان که از فیلتر شورای نگهبان گذشته اند، چه میتوان انتظار داشت؟ به مردم چه میخواهند بگویند؟ آیا برای بدست آوردن رای مردم، قولی و قراری هم میگذارند؟ آیا میتوانند بگویند چه رویایی برای چهار سال آینده در سر دارند؟ آیا توضیح هم میدهند که چگونه برنامه خود را به اجرا در میآورند؟ آیا میتوانند از تغییر و تحول و بیرون کشیدن جامعه از شرایط بحرانی موجود، از حقیقت تلخ، گسست ملت از ولایت هم سخنی به میان آورند؟ که تمدن نه در خشونت و کین خواهی، نه در تعارض و تهاجم، بلکه در رهایی ست و آزادی؟

انتخابات ریاست جمهوری در خدمت پنهان ساختن حقیقت است نه آشکار ساختن آن. که انتخابات ریاست جمهوری ابزاری بیش نیست برای تصدیق و تایید رای ولایت. مگر نه اینکه کسانی کاندید ریاست میشوند که التزام مطلق آنها با استناد به قانون و دلایل و مدارک در شورای نگهبان ولایت به ثبت رسیده و صلاحیت شان احراز شده است ؟ انتخابات ریاست جمهوری با وجود ولایت فقیه، در واقع مراسمی ست که در طی آن ملت اراده خود را با ولایت فقیه تسلیم میکند. چه در این مراسم ملت به آن افرادی میتوانند رای دهند، که نهایتا بر گزیده ولایت است نه برگزیده ملت. چه حقیقت تلخی. انتخابات در نظام ولایت، در خدمت استحکام و بقا ی نظام فرمانروایی و فرمانبری است، نظامی که باید قرنها پیش بخاک سپرده میشد.

کدام یک از نامزدهای ریاست جمهور جرات و جسارت دارد کارنامه هشت سال گذشته را به نقد بکشد و ورشکستگی و پس روی جامعه را در این دوران آشکار سازد؟ آیا میتوانند درد مردم را چاره جویی کنند؟ درد گرانی و بیکاری و فقر و محنت روز افزون را انکار نکنند و از انحطاط و تباهی و شرایط بحرانی سخن رانده راه برون رفت از آنرا ارائه دهند؟ هرگز، چه نفی هشت سال دستآورد های لومپن بی حیایی، همچون احمدی نژاد، بعنوان رئیس جمهور کشور، تبلور اراده ولایت است. آیا میتوانی بر آن تف اندازی، بدون آنکه ولایت را به لجن کشانی؟ چه هزینه سنگینی هم  برای برگزیده خود در انتخابات گذشته، حضرت ولایت پرداخت نکرد. نه تنها دروغ بزرگی گفت که در نظام اسلامی تقلب در کار نیست، بلکه چه جان های آزادی را که به خاک و خون نکشید.

برگزاری یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، بیانگر این حقیقت است که نظام فرمانروایی و فرمانبری از تجربه آموخته است. شمشیر شریعت آماده فرود آمدن بر گردنی ساخته ات که از اراده ولایت سر باز زند. برق شمشیر ولایت، امنیت و آرامش یک انتخابات پر شور را تضمین میکند. انتخاباتی که جهانیان را مات و مبهوت نموده و درس دمکراسی و آزادی ملت ها بویژه ملت مسلمان میآموزد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com


۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

صداقت هرگز نه از دین برخیزد و نه از قدرت
گفتگویی با
آقای هاشمی رفسنجانی


این روزها هاشمی رفسنجانی، همچون ستاره ای در آسمان سیاه و خاموش دین زده ایران، درخشیدن گرفته است. چه دنیای نکبت باری؟ بنگر که ملت ایران باید به دامن چه کسی پناهنده شود، تا از منجلاب انحطاط و تباهی نجات یابد، همان کسی که اکبر گنجی او  را "عالیجناب خاکستری پوش " نامیده است.

واقعیت، اما، این است که هاشمی  رفسنجانی دیر زمانی ست که روضه معصومیت را سر داده است و از مسند قدرت، دولت و حتی نظام را به نقد کشیده و جانب "اصلاحات " را گرفته است، شاید پس از  شکست در انتخابات دوره ششم مجلس شورای ولایت و  ناکامی در انتخابات 84 که عملا در دست احمدی نژاد از مستضعفین جدا گردید و به اشرافیت پیوست. بدین منظور در هر فرصتی زبان به پند و اندرز گشوده است و مکرر راهکار هایی برای برون رفت نظام از "بحران " ارائه داده است، از جمله پیشنهاد هایی که در آخرین خطبه نماز جمعه 88 پس از سرکوب جنبش اعتراضی 88 به "رهبر معظم انقلاب " ارائه نمود.

آنچه در زیر میآید، گفتگویی ای ست نقد آمیز و یا نامه ای ست سرگشاده به آقای رفسنجانی  در باره سخنانی که وی در گذشته ای نه چندان دور در همایش دولت و نظام اداری... ایراد کرده است. برغم گذشت زمان، شک و تردیدی و نا باوری ای  که نسبت به نقد  "عالیجناب " از قدرت در این گفتگو  بیان گردیده است، هم اکنون که وی آماده گردیده است که نسخه "رحمانی " اسلام را پیاده سازی نموده  و با مجوز از حضرت ولایت کمر به نجات ملت بسته است، در شناخت چهره واقعی او ، مصداق بیشتری یافته است، چهره ای که اگر بگوییم که مظهر دین و قدرت و یگانگی و یکتایی آنهاست، سخنی به گزاف نگفته ایم.

آقای رفسنجانی
  
چندی ست که سخنان جالبی و قشنگی از دهان زیبای تان به بیرون می جهد. مطمئنم که به دل مردمی که در زیر مهمیز استبداد مضاعف  دین و قدرت به اسارت و بندگی کشیده شده اند، نیز می نشیند. این نگارنده خود را یکی از شیفتگان شما میداند و سالهاست که به گفتار شما توجهی خاص دارد. سخنانی که در باره دموکراسی و آزاد گزاردن مردم که در گذشته ای نه چندان دور در همایش دولت، نظام اداری و چشم انداز ها، ایراد کردید، البته بیش از همیشه نظر حقیر را بخود جلب کرده است. بدون تعارف و چاپلوسی باید بگویم که نقص نداشت. بهتر از این حقایق را در باره آزادی و دموکراسی نمتوان ایراد نمود. شما یکی از رهبران حکومت دین بوده اید که تیرش همیشه توی خال خورده است. هیچ یک از آیت الله ها و یا حجت الا سلام ها هرگز آنقدر تند و تیز شاخکهایش بوزیدن باد مثل مال شما بارتعاش در نیامده است. هم اکنون نیز خوب تشخیص داده اید که باد از کدام طرف میوزد. این نگارنده از روی علاقه خاصی که نسبت به عالیجناب دارد، دعا میکند که مردم حرف شما را باور کنند. کیست که بتواند با شما موافق نباشد و پای منبر شما بسر و سینه خود تا جان دارد نکوبد وقتی که میگویید:

 اگر مردم در بالای سر خود شمشیری نبینند و در فضای امن فکر کنند و تصمیم بگیرند بسیاری از مسایل حل می شود.

اشکال کار این است که هنوز بسیاری از مردم شما را خوب به یاد میآورند که با چه مهارتی شمشیر دین را بکار میبردید. با چه سهولتی سر های مخالفین خود را ازتن جدا میساختید. حتی امام علی هم که بقول  حضرت خمینی شمشیرش چنان تیز و سریع فرود میآمد که آدمیان را از وسط بدو نیم میساخت، به پای شما نمیرسد. چرا که مدتی بس بسیار طولانی، بیش از سی سال است که شمشیر می زنید. بنظر میرسد که هنوز از پا نیفتاده اید.

اگر احمدی نژاد تازه سر از تخم بیرون آورده و هارت و پورت میکند، شما در شمشیر کشی استاد دهرید. شما مشاور و چشم و گوش امام بودید. حرف امام حرف خدا بود. کافی بود که اشاره کند. با اشاره او چه روزنامه ها و مجله ها که بسته و چه زبانها که از بیخ و بن کنده ننشد. آیا در گوش امام سیاست های رحمانی اسلام را زمزمه میکردید؟

شما میگویید و چقدر خوب و درست هم میگویید، حقیقت هم همین است که شما بدان اعتراف میکنید که: هر وقت زنجیرهای استبداد از دست و پای مردم باز شد، مردم خود جامعه را اصلاح کرده و پیشرفت کرده اند. اما اشکال کار دوباره در این است که شما خود از آن بازیگرانی بوده اید که زنجیر های استبداد را بر دست و پای مردم هرچه بیشتر محکمتر کرده اید. اگر در نظام شاهی محرومیت در بیان بود و فعالیتهای سیاسی در نظامی که شما پایه گذار آن بوده اید نه تنها آزاد بگفتن و فعالیت سیاسی نیستی بلکه باید آن باشی و آن نمایی و آن نوشی و آن کنی که حکومت دین مجاز داند. نه تنها آزادی بیان را سختر کوبیده اید بلکه ده ها محرومیت دیگر را بوجود آورده اید. شما جلوی ارتباط آزاد با دینا را میگیرید. ماهواره ها را جمع میکنید. اختلاط  زن ومرد را در جشن و سرور و در گردشگاهها ممنوع ساخته اید. جدائی مردان از زنان را اجباری نموده اید. انتشار ایده و عقیده در زمینه های مختلف هنر و ادبیات  سرکوب نموده اید. وزارت ارشاد، گشت های ارشادی و سازمانهای امر به معروف بوجود آورده اید و رادیو و تلویزیون را ملک انحصاری خود ساخته اید. حق پوشش و پیرایش و آلایش را هم از مردم سلب نموده اید.. نیروهای انتظامی بجای آنکه با متجاوزین بآزاد های فرد و اجتماعی به جنگ برخیزند، هر روز هزاران هزار مرد و زن را بجرم بدحجابی دستگیر نموده، ده ها کارگاه تولیدی و فروشگاه های پوشاک و آرایشگاه هار را پلمب میکنند. بدون اینکه نیازی به مجوز قانونی داشته باشد.

سخنان شما بسیار زیباست و باید گفت تا کنون هیچ یک از رهبران حکومت دین از آزادی و تاثیر معجزه آسای آن در پیشرفت وترفی جامعه، هزگز سخنی نگفته اند. آیا مطمئن هستید که در یکی از آن سجده های طولانی وحی الهی بشما نازل نشده است.؟کیست که نداند که شما اهل کوه و کوه نوردی نیستید که مثل محمد عرب وحی را در دل کوه ها دریافت کنید. با این وجود چنین بنظر میرسد که یک شبه میخواهید پدر شوید، پدر دموکراسی در ایران. نکند این روزها تاریخ آمریکا را زیاد مطالعه فرموده اید و تامس جفرسون  که اعلامیه استقلال امریکا را با قلم خود نگاشته است و پدر دموکراسی آمریکا نامیده میشود، حسابی شما را تحت تاثیر قرار داده است؟ البته چه بهتر از این که شما با تامس جفرسون برقابت برخیزید.  فکر نکنید که ما داریم با شما تعارف میکنیم و بقول تهرانی ها هندونه زیر بغلتان میگذاریم. شما در دموکراسی گوی سبقت را از جفرسون هم می ربایید وقتی میگویید که:

آزاد کردن مردم و اراده آنان و میدان دادن به مردم در امور سیاسی از مهمترین اقداماتی است که باید انجام داد.

این سخن زیباترین سخنی است که تا کنون از دهان شیرین گوی شما بیرون آمده است. جفرسون که سهل است پدر جفرسون هم نمیتواند چنین جمله ای را سر هم کند. تنها اشکالی که در کار است این است که شما سی سال است همه کاره این رژیم بوده اید و هنوز هم هستید. شما زمانی پرقدرترین رئیس مجلس بودید و در عین حال امام اختیارات فرماندهی کل قوا را نیز بشما سپرده بود. بعد قانون اساسی را بنا بر میل شما تغییر دادند و مقام ریاست جمهوری را بقواره شما بریده و شکل بخشیدند و هشت سال در آن مقام خدمت کردید. در همان زمانها بود که لقب اکبر شاه گرفتید.

بعبارت دیگر  شما خود پایه گذار و معمار اصلی این نظام هستید. هم اکنون نیز پستهای پر قدرت و حساسی را در اختیار دارید. بنابراین، سی سال است که دهان مخالفین را دوخته اید. اکبر آقا گنجی را بخاطر میآورید. بیچاره نزدیک بود توی زندان بپوسد چون او رد پای شما را در کشتارهای زنجیره ای یافته بود و اگر پا روی حق نگذاریم باید بگوئیم که گوله های خیلی گنده ای تو پاش داشت. بهمین دلیل خیلی دل و جرات افشای حقایق را دارا بود. در تمام مدتی که او رنج زندان را مردانه تحمل میکرد، شما کلید آزادی او را در دست داشتید. یکبار هم نه در حمایت او نه در حمایت هیچ یک از آنان که جرات و شهامت گفتن را داشته اند کلمه ای بر زبان خود نیاوردید.

آقای رفسنجانی فکر نکنید که اینجا قصد داریم که سوابق سیاه شما مبنی بر تحکیم زنجیر های اسارت بر دست مردم، علیه سخنان شما بکار گیریم و تهمت حیله و ریاکاری بشما بزنیم.؟اشکال کار در این نیست که چرا در گذشته آزادی را کشتید و هر دهانی که به نامش گشوده گردید با مشت آهنین کوبیدید. آشکال کار در این است که هم اکنون نیز وقتی میگویید که:اگر روح قانون اساسی اجرا شود مردم نیز می توانند همیشه در صحنه باشند و بر این اساس باید راهکاری برای پیاده کردن دقیق قانون اساسی بیابیم. بیشتر بوی دیکتاتوری از آن بمشام میرسد.

سوال ما از شما این است مگر این قانون همان قانون ولایت فقیه نیست که دیکتاتوری ولایت فقیه را قانونی میسازد؟ مگر این قانون حرف ولایت فقیه را ماورای خود و مساوی با حرف و امر خدا نمیداند؟ مگر این قانون شورای نگهبان را تعبیه نساخته است که بیشتر شباهت به پلیت بیروی  حزب کمونیست جماهیر شوری سابق دارد تا یک نهاد قانون اساسی. مگر رئیس جمهور و نمایندگان مجلس بدون آنکه به تایید شورای نگهبان برسند، میتوانند وارد مبارزات باصطلاح انتخاباتی بشوند؟ مضاف بر این وقتی میگویید اگر روح قانون اساسی اجرا شود، آیا بدان معناست که تا کنون اجرا نشده است و یا فقط روحش اجرا نشده است. اگر در سی سال گذشته روح قانون اساسی اجرا نشده است، چه تضمینی وجود دارد که در آینده اجرا شود و زنجیر های اسارت را از دست و پای مردم بگشاید و آنها را از زندگی محنت بار در جمهوری اسلامی نجات دهد؟

ملاحظه می فرمایید آقای رفسنجانی، شما مثل گذشته هم میخواهید از توبره نشخوار کنید و هم از آخور و یا یکی به میخ میزنید و یکی به نعل. شما میخواهید هم برای دموکراسی و آزادی باشید و هم وفادار و فدائی نظام و قانون ولایت فقیه. شما هرگز حاضر نیستید بپذیرید که قانونی که سی سال مردم را باسارت و بندگی کشانده است نمیتواند آرادیبخش و آزاد ساز باشد. باضافه شما برنامه آزادسازی و شرکت مردم را بخدمت رهبر معظم میخواهید ارائه دهید، حال آنکه اگر میخواهید پدر دموکراسی در ایران باشید باید برنامه تان را به حضور مردم عرضه بدارید. اگر بآنچه میگویید مبنی بر اینکه مردم آزاد بهترین را بر میگزینند پس چرا برنامه خود را به مردم ارائه نمیدهید. پیشنهاد ما بشما این است که شاید هیچ زمانی مانند زمان کنونی نیازمند شرکت مستقیم مردم در تصمیمات سرنوشت ساز کشور نبوده است. اگر کذب و ریا در کار شما نیست و میخواهید مردم سخنان شما را باور کنند. چرا  تصمیم غنی سازی هسته ای را به مردم ارجاع نمیدهید. مگر امر دیگری بیش از این میتواند در سرنوشت و آینده ی این ملت تاثیر داشته باشد؟ اگر روح قانون اساسی سازگار با دموکراسی است چرا خامنه ای باید همچون خدا فرمانروایی کند. آیا خداوند خامنه ای تا کنون به مخالفین هم اجازه اظهار نظر داده است؟ مسلم است که خداوند را هرگز سر سازگاری با آزادی ندارد. اما شما که به نقش آزادی در پیشرفت و ترقی ملت اعتراف دارید، چرا یکبار تا کنون حتی اشاره ای هم نکرده اید که غنی سازی، تصمیمی ست سرنوشت ساز و تنها با رجوع بآرای مردم است که میتواند اتخاذ شود.

 البته این فقط بعنوان نمونه خدمتتان عرض شد که تنها نشان دهیم که صداقت هرگز از قدرت بر نخیزد. واقعیت آن است که قدرتمداری را هرگز سر سازش با راستی نبوده است. قدرتمداری، ذرست مثل دینمداری همیشه و همه جا همراه بوده است با حیله و ریاکاری. این استکه یرغم سخنان زیبایی که در باره دموکراسی و نقش آزادی در پیشرفت و ترقی جامعه، اخیرا ایراد کرده اید، کمتر کسی باور میکند که در زیر کاسه نیم کاسه ای نباشد، نیم کاسه ای که انتخابات ریاست جمهوری نامیده میشود.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org
firoznodjomi.blogpost.com 




۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

رویای شیرین آزادی


ما ایرانیان چه خوب میدانیم که فروپاشی دیکتاتوری لزوما به رهایی و آزادی از یو غ نظام فرمانروایی و فرمانبری، ختم نمیشود. حتی میتواند استبداد و خود کامگی  را استحکام و تداوم بیشتری ببخشد. تاریخ نویسان، از انقلاب 1357 در ایران بعنوان انقلابی سخن خواهند راند که نه تنها بندی را از گردن مردم بر نگرفت بلکه سخت به زنجیر شان کشید، زنجیر شریعت اسلامی.

پس از سپری شدن بیش از دوسال کمتر کسی میتواند بگوید که عاقبت و انجام جنبش های ضد دیکتاتوری در کشورهای عربی به کجا خواهد کشید. اما به جرات میتوان گفت هر سرنوشتی که مردم کشورهای عربی برای خود رقم زنند، نمیتوانند دچار سرنوشتی مشابه سرنوشت ما بشوند. چرا که در میان کشورهای مسلمان، تنها ایران است که قشری بنام "روحانیت " را  در دامن خود پرورش داده است، قشری که در امتداد صدها سال خود را حافظ و نگهدار دین خوانده است. در کشورهای عربی حتی اگر شریعت دین اسلام  رسما به قانون فراگیر جامعه، قانون اساسی تبدیل شود، واسطه ی آن قشری بنام "روحانیت،" مظهر دین و شریعت اسلام ، نخواهد بود که بر مسند حکومت جلوس نماید و استبداد مضاعف دین و قدرت را بر قرار سازد.

دانشگاه الا زهر مصر را نمیتوان با دستگاه اجتهاد و فقاهت یکی دانست. یکی زبان و ادبیات عربی، اقتصاد و روانشناسی و بسیاری از علوم دیگر از جمله علوم دینی میآموزاند، استاد و دانشمند تولید میکند و دیگری بر مبنای اجتهاد به گردش در میآید و مجتهد و فقیه ببار میآورد. این بدان معناست که اسلام گرایان کشورهای عربی را نمیتوان با آیت الله ها و حجت الاسلام های حوزه های علمیه، علما و فقها، مقایسه نمود. چرا که دستگاه فقاهت  تبار خود را به امامت و رسالت نسبت میدهد و ادامه ی آن دوران میداند تا قیامت. حتی در زمانی که روحانیون در حوزه ها و حجره های خود به غور و تفحص در اسطوره ها و افسانه ها اشتغال داشتند، خود را یک دولت نیمه رسمی می پنداشتند. با مشروعیتی افزون تر از مشروعیت دولت رسمی. چرا که مردم از روی رضایت به آنان وجوه میپرداختند و آنها را از تلاش برای کسب معاش از راه ارائه ی خدمتی و یا تولید و توزیع کالایی، نجات میداند. علما و فقها از راه مفت خواری بود که به نفی دنیا مادی می پرداختند و زهد و تقوا پیشه میکردند. روحانیون را بدین لحاظ حتی نمیتوان با "مجتهدین دانشگاهی،" مثل احمدی نژاد و اکثریت اعضای کابینه و قشر فوقانی دولت مقایسه نمود. چون آنان بعکس روحانیون از راه فروش نیروی کار و ارائه ی خدمات تخصصی ارتزاق میکنند.
   
مضاف بر این الا زهر به عنوان یک نهاد دینی هرگز رویای کسب قدرت را در سر نداشته و آنرا نیز آموزش نداده و نیز مستقل از دولت حاکم، نبوده است. در حالیکه روحانیت به رهبری مراجع تقلید، علما و فقها خود را یا شریک قدرت دانسته اند و یا با آن به رقابت پرداخته اند. بهمین دلیل صعود شان بر فراز منبر قدرت نباید اعجاب آور هم تلقی شود.

بر خلاف کشورهای عربی، مردم ایران در شرایط کنونی با یک نظام دیکتاتوری از قماش حسنی مبارک و یا   ذین العابدین بن علی، معمر قذافی و بشار اسد، روی در روی قرار نگرفته اند بلکه با نهادی باید به مقابله بر خیزند که در وجود آنان میزید، با نهاد دین که مظهر آن روحانیت است و دستگاه فقاهت. دین نهاد نیست بلکه نهادین است در وجود ما. در طفولیت در سرشت مان کاشته میشود و از نسلی به نسل دیگر انتقال میابد. میآموزیم که هستیم، چون به آئین اسلام باور داریم. بدون دین چگونه میتوانیم باشیم؟ دین است که  به زندگی نظم و معنی و مفهوم میبخشد.

مسلمان بیش از هر دین دار دیگری نسبت به دین خود تعصب دارد. چون به آنچه که باور و ایمان دارد مطلق است و یکتا و یگانه. مسلمان با مطلق «او هست بجز او نیست دیگری» پرورش می یابد. مهم نیست که الله کیست و چیست و چه میگوید، اما هنگام درماندگی فریاد بر آورد که او «اکبر» است. چنان شیفته ی اسطوره های دین میشود که چشمها را بر روی واقعیت موجود بسته نگاه میدارد. که دین چیزی ست فرا تر از خدا پرستی. که بیش از هر چیز دیگری همراه است با آموزش تسلیم و اطاعت، بندگی و عبودیت. انجام تکالیف و فرائض دینی، روزانه، ماهیانه و سالیانه، تکالیف و فرائضی که تنها میتوانیم بیاموزیم به تقلید و تبعیت، هم چنانکه پیامبر اسلام، محمد، نماز گزاری را از جبرئیل به تقلید و تبعیت آموخت. محمد اگر چه خود فرمانروا بود، اما در برابر الله، نماد فرمانبری بود
.
بزبان دیگر، اسلام، نظام فرمانروایی و فرمانبری را که از دیر زمان بقا یافته بود با مطلق ساختن و وحدت بخشیدن به الله، هرچه بیشتر استحکام بخشید، آنچنانکه در زادگاه محمد، عربستان صعودی، برغم درآغوش کشیدن مظاهر مادی تمدن مدرن بر ساخته بدست دین ستیز ان غربی، نظام فرمانروایی و فرمانبری بلا تغییر و دست نخورده باقی مانده است. اما، ایران با انقلاب 1357 با تاسیس نظام امامت و ولایت بعنوان ادامه رسالت- «ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله است،» همچنانکه پیشانی منبر(تریبون) خطبه خوانی در نمازگزاری جماعت جمعه، یاد آوری میکند- از صعودی ها نیز در استحکام و تداوم بخشیدن به نظام فرمانروایی و فرمانبری بر اساس اصل و اصول اسلامی، نظام تسلیم و اطاعت، سبقت جسته است..

واقعیت آن است که مردم ایران در 1357 به استقبال «آزادی» نشتافتند. چرا که آنها خوی و عادت دیرینه خود به نظام فرمانروایی و فرمانبری و یا نظام اخلاقی دین را ترک نکرده بودند. آنها رژیم شاهی را سرنگون ساختند  نه از برای رهایی از باور و ارزشهایی استبداد زا، تعصب آور و نابینا ساز، نه از برای رهایی از خرافات و موهوم پرستی نه از برای درآغوش کشیدن آزادی. اکثریت مردم ایران شیفته ی امام بودند. شیفته را نمیتوان عقل و خرد انتظار داشت. شیفته بنده احساس و عواطف ش است.  بهمین دلیل به استبداد از نوع اخلاقی آن روی آوردند، مطلق و مضاعف، نه  آن که در کاخ های شاهی بلکه در حوزه های علمیه پرورش یافته بود. غافل از آنکه نظام فرمانروایی و فرمانبری براساس باورها و ارزشهای دینی، عبودیت میآورد و بندگی، نه رهایی و نه آزادی.

. انقلاب ،1357 بیانگر این واقعیت است که آنان که آزادی را تجربه نکرده اند، نمیتوانند خود را از اسارت و بندگی رها سازند. بنده ای که در اسارت زاده میشود، چگونه میتواند خود را آزاد سازد؟ شعار کسب آزادی تحت حکومت اسلامی یا از سر خود فریبی بود و یا از سر کوته اندیشی. روحانیت، دیگر مجبور نبود که از درون حوزه های علمیه و حجره های تنگ و تاریک به توطئه علیه آزادی در جامعه بپردازد و با ابزار حرام و حلال به جنگ آن برود. حال توانایی آنرا یافته بود که شمشیر بر کشد و سر از تن آزادی جدا سازد و چنین نیز کرد. بی درنگ آزادی منشاء شر شد، سر آغاز شتاب بسوی انحطاط و تباهی. آزادی یک توطئه ی غربی بود و موجب بی بند و باری و افزایش تماس و آمیزش  بین زنان و مردان و دختران و پسران گردیده، منجر به "اباحی گر ی" میشود و شکستن هنجار های اخلاقی. سرکوب آزادی در واقع از همان آغازین لحظات ظهور دین بر مسند قدرت، شروع گردید. بر علیه عارضه ی مهلک آزادی و تبدیل جامعه به یک زندان عظیم بود که حجاب را اجباری نمودند. که حجاب نماد عفاف شود و یکسانی و یک رنگی که برقرار نمایند نظم و انضباط پادگانی. پایکوبی و شادی، لذت جویی  و خوش گذرانی، بی درنگ ممنوع گردید. حال نفسی هم که بر میآمد  تحت بازجویی قرار میگرفت و دهان ها را می بوئیدند مبادا که دهانی به نجاست الوده شده باشد.

برپا داشتن منبر وعظ و خطبه  در مرکز دانشگاه تهران را آیا میتوان به چیزی جز تسخیر دژ آزادی تعبیر نمود؟ جنگ با دشمن(صدام حسین) خارجی و امپریالیسم آمریکا، فریبی بود که تنها میتوانست در دست ریاکار ان حرفه ای، روحانیون و یا دین کاران، رهبری شود. چرا که اگر جنگ با امپریالیسم در پی کسب آزادی نباشد، به پشیزی نیارزد. با این وجود بسیاری از احزاب و سازمانها و گروه های چپ و لیبرال و دمکرات و ملی و مذهبی گرایان، بزودی در دام امام گرفتار آمدند و به نظام ولایت در سرکوب آزادی زیر پوشش جنگ با امپریالیسم، چه خدمات و امدادها که به نظام ولایت نرساندند. اما استعمار کهن سال بومی برهبری آیت الله و حجت الاسلام ها، خبره تر از این ها بود که دلبند وحدت با "مشرکین " و "منافقین،" بشوند. روحانیت حاکم چنان هراسی از آزادی بدل داشت که در پی فرصتی مناسب میگشتند تا سر تمامی مبارز ین راه آزادی را که در زندانهای رژیم دوران محکومیت خود را می گذراندند، یکجا بر زمین افکند و اراده ی معطوف به آزادی را خاموش سازد.

جنبشی که پس از انتخابات ریاست جمهوری در سال 88 به وجود آمد، برغم تمام رشادت و جسارتی که جوانان از خود در برابر سپاهیان سرکوب گر دین بمنصه ظهور رساندند، بیانگر این واقعیت است که مردم ایران، هنوز آمادگی  های لازم در سوی رهایی از استبداد مضاعف دین وقدرت و در آغوش کشیدن آزادی را کسب نکرده اند. چرا که اکثریت مردم در پی طلب رای خویش به اعتراض بر خاسته بودند، امتیازی ناچیز، اگر در نظر گیریم که این رای مردم نیست  که در نظام ولایت بر میگزیند بلکه رای شورای فقها است، شورای نگهبان، منتصبین شخص ولایت است که نامزدهای انتخاباتی را بر میگزیند. مردم با رای خود در واقع برگزیدگان فقها و اراده و امیال ولایت و نظام فرمانروایی و فرمانبری را مورد تایید و تصدیق قرار میدهند و به آن مشروعیت سیاسی میبخشند. یعنی که رای مردم و مراسم انتخابات را نمیتوان چیزی بیش از یک پوشش تزئینی برای نظامی کریه چهره بشمار آورد. یعنی حتی اگر آقای میر حسین موسوی و یا حجت الاسلام مهدی کروبی انتخاب میشدند، بعید بنظر میرسید تغییرات چندان عمیقی در ساختار قدرت بوجود میآمد. فریاد الله اکبر زیر مشک و لگد و باتوم و سر نیزه ی دژخیمان نظام ولایت و تنها ماندن ساختار شکنان در میدان مبارزه برای آزادی، نشان داد که تا رهایی فاصله ای بس طولانی در پیش روی داریم. چرا که تا زمانیکه به پاکسازی خود از ارزشها و باورهای استبداد زا برخاسته از دین و انجام تکالیف و فرائض شرعی، تعصب و غیرت نسبت به دین، بر نخیزیم، در آغوش کشیدن عروس آزادی را همچنان همچون یک رویای شیرین به نسل آینده انتقال خواهیم داد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

کارنامه ولایت و یا ریاست جمهوری؟



انتخابات، انتخابات، انتخابات، بازهم انتخابات، همیشه انتخابات، چنانکه گویی سرنوشت کشور ایران بسته به انتخابات، انتخابات ریاست جمهوری. چنانکه گویی انتخابات هرگز چیزی جز فریب و ریاکاری هم بوده است و یا از آغاز به منظور دیگری هم خلق گردیده است؟ گویی که این رئیس جمهور است تصمیم گیرنده و معمار و مدیر نظام ولایت، مرتبه ای بس بلند پس از فقیه اعظم. در نتیجه از اهمیت انتخابات هرچه که بگویی، کم گفته ای. البته که طرحی ست هوشیارانه برای  تحکیم و بقای نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، نظامی که شمشیر و شریعت بکار گرفته تا بتواند جامعه را بدوران صدر اسلام، دوران طلایی خلفای "راشدین " بازگشت دهد. اما نه بر دوش شتر بلکه بر دوش موشکهای حامل کلاهک های اتمی. انتخابات جنجالی نیست مگر پنهان ساختن کارنامه ولایت، سراسر خشم و خشونت، کین خواهی و انتقام جویی، گسترش بندهای اسارت آور شریعت، سخت گیری و سرکوب در داخل، تنش و تشنج بخشیدن به بیگانه ستیزی.

نشاندن احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری نیز یکی از اقلام برجسته کارنامه ولایت است. آری، احمدی نژاد دارای تمام خصوصیاتی بود که مورد پسند ولایت بود. مدیر و زیرک، زرنگ و پر ذکاوت، ساده زیست و دشمن اشرافیت، ار همه مهمتر گماشته و فرمانبردار ولایت. بعضا بر آنند رئیس جمهور گرفتار عشق قدرت گردیده است، وسوسه میشود و به "انحراف " میرود. همه افراد جعلی به دور او حلقه زده اند. در واقع دیر زمانی ست که بنظر میرسد که احمدی نژاد از ریاست دولت کناره گیری کرده است و یک تنه وارد میدان انتخابات شده و به مصادر نقش مخالف از بالا پرداخته است و قصد دارد که ساختار قدرت را که زیر پنجه های مرموز توطئه گران قرار گرفته است، نجات بخشد. سپس حرف هایی میزند و دست به اعمالی میزند، پر هیاهو و جنجال بر انگیز. رئیس جمهور، طبق قول منتقدین اصول گرا و اصلاح طلب و مستقل، چنان غرق در انتخابات گردیده است که فراموش کرده است که کارنامه هشت ساله  او ست که در انتخابات باید زیر سوال رود. اری، طبیعی ست که رئیس جمهور شانه از زیر بار مسئولیت خالی کند. این ولایت خود بوده است که او را برای پیشبرد "چشم اندازهای" خود برگزیده است. التزامات دینی و ضرورتهای اخلاقی او را رها از پذیرش هر مسئولیتی میکند. برخی بر این تصور اند که در نظام ولایت منفذ ی برای سرپیچی هم وجود دارد. ولایت به قصد و نیت برگزیده خود آگاه است.

اما، کیست که نداند که سرنوشت این کشور در دست کسی قرار دارد که مظهر شریعت است و شمشیر. که سلطه افکن است و مسئولیت ناپذیر. این کارنامه ولایت است که باید محور گفتمان انتخابات قرار بگیرد. کارنامه ریاست جمهوری خود بخش عمده ای از کارنامه ولایت است. از این ساده تر چه میتواند باشد، با وجود ولایت، جلوه الله، خداوند یکتا و یگانه، رئیس جمهور چکاره است؟ رئیس جمهوری که تبار ش بنا بر قول دکتر نقره ای به لات و و لوت های تهران میرسد،  زیرک  و زرنگ و با هوش ترین رئیس جمهور ها، تا کنون بیهوده سعی گرده است که نشان دهد که او خود جوجه پیغمبری ست و امام زمان همیشه در کنارش بوده است و به هیچ وجه گماشته و پادو ی ولایت نیست. از گفتمان تهدید و تحریک آمیز احمدی نژاد نه بوی اصالت که بوی فریب است که به مشام میرسد. در التزام او به ولایت و امامت نباید شک و تردیدی داشت. یاران اصول گرایی که به دشمنان ریاست جمهوری پیوسته اند، او را ترسو و زبون و ورشکسته میخوانند و به این ترتیب آنها نیز سعی میکنند که در داغ نمودن تنور انتخابات به احمدی نژاد امداد برسانند. تف لیسان ولایت و رئیس جمهور همه یک چیز میخواهند، انتخاباتی پر عظمت و خیره کننده جهانیان تا بتوانند بر رای مردم مبنی بر نفی رای ولایت در انتخابات 88، خط باطلی بکشند و جامعه را قانع کنند که رای منفی مردم "فتنه " ای بیش، بر ساخته دست بیگانگان، نبوده است. رئیس جمهور سخت میکوشد که رای منفی مردم را در دوره پیشین به رای مثبت در این انتخابات تبدیل کند. چه خیال خامی؟

درست است که احمدی نژاد، در حوزه های علمیه درس اجتهاد نخوانده است، اما او را باید از هر مجتهد ی در فریبکاری ورزیده و دانش آموخته تر خواند. او زبان تحریک و تهدید، زبان ایهام و اشاره را بکار میگیرد که بر انگیز اند و به پاسخگویی وا دارد و معرکه بپا کند، گویی که انتخابات صحنه مبارزه واقعی ست برای کسب قدرت. که شور و هیجان آفریند و آنچه قلابی و تقلبی است اصیل و واقعی جلوه دهد، تاکتیکی برخواسته از بینش عمیق امام زمانی او.

برگذار ی ده دوره انتخابات ریاست جمهوری به تجربه ثابت کرده است، که سرنوشت این کشور پهناور و مردم آن در انتخابات تعیین نمیشود. نباید انتخابات ریاست جمهوری را در نظامی که ولی فقیه، جلوه الله است و حکومت او حکومت رسول الله ، با انتخاباتی که باز تابنده اراده و امیال مردم است، یکی دانست و همان انتظار هم از آن داشت. در نظام دمکراسی های غربی، برگزیده مردم بر راس قدرت می نشیند، زیرا که او صلاحیت خود را در فعالیت های انتخاباتی احراز کرده است. انتخابات پروسه ای ست که کاندید ها با مردم وارد عهد و قرار داد میشوند. بهمین دلیل برگزیده مردم بالاترین مقام مسئول است. او ست که پاسخگو ست. وظائف و مسئولیت های وی را نیز قانون تعیین و تعریف میکند. یعنی که نمیتوانند بر اساس سلیقه های شخصی تصمیم بگیرند. رفتار و گفتار برگزیده مردم، رفتار و گفتاری ست قانونمند، نه از سر خود کامگی و قلدری. قسم میخورد که قانون را اجرا کند، قانونی که خود فرآیند یک قرار داد اجتماعی ست. حال آنکه در نظام ولایت، آنجا که شرع تعریف کننده قانون است، نهاد های قانونی، مثل قوای سه گانه جمهوریت در تبعیت از شریعت است که معماری شده اند. یعنی که کاندید های ریاست جمهوری و یا نماینده مجلس صلاحیت خود را از مردم کسب نمیکنند. قبل از آنکه انتخاب شوند و با مردم وارد عهد و قراردادی شوند باید با دستگاه ولایت وارد عهد و قرار داد گردند. چرا که التزام نه به مردم بلکه به مقام ولایت، مظهر شریعت است که مورد تفتیش قرار میگیرد. سنجش درجه التزام به ولایت به شورای نگهبان واگذار شده است که اعضای آن خود منتصب ولایت اند. در چنین نظامی آیا انتخابات ریاست جمهوری، میتواند چیزی بیش از به پا کردن یک معرکه باشد؟

چه معنایی میتوان برای انتخاباتی تصور نمود که در آن بدرستی روشن نیست، که رقیبان انتخابات چه کسانی هستند و یا کدام برنامه ای را برای حل چه مسئله و یا مسائلی ارائه میدهند؟ آنها که علاقمندی خود را برای شرکت در انتخابات اعلام داشته اند، از جمله علی اکبر ولایتی،هم اکنون مشاور بین‌الملل سید علی خامنه‌ای ،غلامعلی حداد، پدر همسر مجتبی خامنه ای، فرزند مشهور رهبر معظم، محمد بافر قالیباف، شهردار تهران، اعتراف کرده اند که تحت نظر و هدایت رهبر به مدیریت جامعه می پردازند، حتی اگر از کارنامه ولایت بوی گند ی بر خیزد که نسل های آینده ه را نیز مست و مدهوش سازد. آنها چه خوب میدانند که رای مردم به نام کاندید ی از صندوق های رای بیرون میاید که برگزیده ی ولایت باشد.  بنابر این چه نیازی ست به تبلیغات انتخاباتی و ارائه برنامه و رسیدن به هدف و آرمانی؟ چه نیازی ست به سفر ب شرق و غرب شمال و جنوب کشور؟  در نظام شریعت، اول ولایت است و آخر ولایت، رای مردم هیچ است و پوچ. این است تاریخ انتخابات در حکومت اسلامی از آغاز تا به امروز. تا کنون هیچ رئیس جمهوری نتوانسته است از پیروی نقشه ای که ولایت برای جامعه طراحی کرده است، سر باز زند. آیا میتوان انتظار داشت که کاندید ی ظهور کند، که کارنامه ولایت را بتواند مورد نقد قرار بدهد؟ نه به غنی سازی بگوید و تکنولوژی هسته ای را زیان آور و مضر بحال ملت بداند و بر طبل رهایی از بندهای اسارت آور شریعت بکوبد و به کین خواهی و بیگانه ستیزی، پایان  بخشد و راه تعامل و صلح مسالمت در پیش گیرد؟  نجات از تیره بختی و سیه روزی، بدست رئیس جمهور نیست، دولت، ولایت است و دولت، ولایت. این حقیقتی است که باید انکار کند، کسی که بر مسند ریاست نشسته است و یا آنکه رویای صعود به آن قله جادویی را در سر میپروراند.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi
fmonjem@gmail.com
rowshanai.org
firoznodjomi.blogpost.com