۱۳۹۵ دی ۱۷, جمعه

حقیقت نهائی!
      


 آیا هست کسی که بداند ساختار یک جامعه "اسلامی" به پایان آمده است و یا ادامه دارد تا قیامت؟ اما، تفاوت در چیست اگر پاسخ مثبت و یا منفی دهیم. چرا که در گذار از جامعه شاهنشاهی به جامعه اسلامی اگر تفاوتی مشهود است در ظاهر است و ظاهر سازی، در دینداری است و دین فروشی، نه در استقلال است و، آزادی و یا شکوفایی اقتصادی. و گرنه هم استثمار است و استعمار، هم حاکم است و محکوم ، هم غنی است و فقیر، هم جانی است و جنایتکار، هم فساد است و فحشا، هم تباهی است و انحطاط، و مصائبی تازه ظهوری که بدانها افزوده شده، مثل "گور زیستی" و، "کارتون خوابی" و "کودکان کار." اوضاع چنان تیره و تار است، گویی آخر زمان فرا رسیده است و هر لحظه ممکن است که امام عج از غیبت خروج یابد. چه کار بآنجا کشیده است که تنبیه و مجازات و اعدام را دیگر بسنده نیست برای پنهان ساختن "حقیقت" به "عقیم " ساختن انسانها متوسل میشوند، شیوه ای برگرفته از نژادپرستان فاشیسم آلمانی.

 پس چیست وجه تمایز بین حکومت معصوم مظلوم با حکومت ظالم  ملعون، بین حکومت خلافت و امامت و یا بین حکومت ولی فقیه و حکومت شاهنشاهی؟

اگر در پاسخ بگوییم تفاوت، در آنچه بدون واسطه بچشم میخورد،  در "حجاب" است و "بی حجابی" و یا اسارت است و رهایی نه به گزاف گفته ايم نه به عناد. چه اگر حجاب، زن از سر بر گیرد و زلف، افشان و رخ و اندام زیبا نمایان سازد، بدون تردید از هم فرو پاشد جامعه اسلامی. دیگر نه زهد  ماند و نه پاکدامنی، نه تقوی و نه پرهیزکاری، باز میگردد بسوی جامعه شاهنشاهی، انجا که زن در پوشش خود مختار بود. وای اگر باده بنوشتی  بآزادی، جامه عزا و محنت از تن برگرفته و پاي کوبی در سرور و شادی، فرو ریزد آن دیگر ستون خلل ناپذیر نظام اسلامی. و هزاران وای دیگر اگر سر باززنی از احکام اطاعت  و فرمانبری، یا بديگر سخن، سر پیچی کنی و نا فرمانی و دهان به "اعتراض" بگشایی، آنگاه زندان است و شلاق و شکنجه، شمشیر شریعت است که فرود میآید و آمده است بر گردن صدها هزار نفر از بهترین اندیشمندان و انقلابیون جوان این کشور. که اعتراض، دعوتی ست به هرج و مرج و بی بند و باری، ترویج لهو و لعب و بیعاری، بی عفتی و عفت سوزانی، "اباحیگری" است و تشویش آفرنینی در اذهان عمومی.

فقها، آیت الله ها و حجت الا سلام های حاکم،  خود کاملا آگاهند که بر اصل اسارت و بندگی قرار گرفته است  احکام فقهی و فقاهتی و یا احکام و موازین شرعی، احکامی خود ساخته و دلبخواهی، بدون مرز و حدود، تغیر پذیرد طبق مقتضای زمان، اساسا بهانه برای گریز قانون و عهد و پیمان. گاهی یک "آری" و "نه" فرق بین محارب است و بی گناه و بین مرگ بود و زندگی. معروف است که هیئت معروف به مرگ در 67 از زندانیان پرسیده میشد که «مارکسیست یا مسلمان» و یا «مجاهد یا مومن.» پاسخ مارکسیت و یا مجاهد تنها راه بمرگ میبرد.

  فقها بخوبی میدانند که اطاعت از احکام فقاهتی، معیار ایمان نه به توحید است و نه به معراج و معاد که خود ظاهر است و از جنس دین فروشی: عبا است و عمامه، تسبیح و سجاده. لباس سالوس است لباس فقاهتی، نه لباس خرد و خود فرمانی و یا ایمان بذات الهی. فقها زندگی خود وقف آموختن و آموزش احکام کنند و امر و نهی الهی. تقلید و تبعیت واجب کنند، ترویج و تبلیغ نمایند دینداری و اسارت و بندگی. همه هرچه هست از احکام گویند، این باید و آن نباید کنی، حرام و مکروه این است حلال و مستحب آن. نجس این است و پاک آن. چشمها را بسته باید تسلیم شوی و اطاعت کنی.  به رکوع و سجده در افتی،  در نهایت عجز و ذلت از دات الهی مغفرت طلب کنی. فقهای انقلابی از انسان بودن و سر اراده آزاد انسانی، از خرد و خود فرمانی، بعمد غفلت کنند ، چه تنها خرد و خود فرمانی است که رهایی از يوغ احکام ببار آورد و ممکن سازد میثاق اجتماعی. آزاد نماید نیروی  آفرینش و خلاقیتهای انسانی.  بیهوده بین خالق، و مخلوق خود را واسطه کنند آیت الله های مقدس  و جدا و بیگانه سازند فقها، خالق را از مخلوق. چرا که مخلوق، خالق است و خالق، مخلوق. این است توحید، حقیقت نهایی.

روشن است که احکام فقاهتی، رمز دوگانگی است و بیگانگی. بدون خرد و خود آئینی، احکام الهی  پوچ است و زا ئد و باطل.  چیزی را نجوید مگر کنترل و سلطه کامل بر رفتار و گفتار و پندار انسانی. در خرد است و خود فرمانی، همه هرچه راستی و درستی و در احکام است و در قواعد شریعت اسلامی، همه هرچه کژی و کاستی، پستی  و پلیدی. در خرد انسان است و خود فرمانی، همه هرچه عشق و آزادگی، صداقت و شیفتگی و در احکام فقاهتی  است همه هرچه خدعه و نیرنگ، فریب و رياکاری.
     
 بنابراین، روشن است که نفی فقاهت، به نفی اخلاق و فرهنگ تسلیم است و اطاعت، امتناع از فرمانبری است و از تقلید و تبعیت. از تصور يک جامعه رها از دین  و آزاد از احکام فقاهتی نباید  دچار کابوس و وحشت شوی و نباید که بخود تشویش و اضطراب راه دهی. چون اگر در پی رستگاری حقیقی هستی، باید که روح و جان خود آزاد سازی. چه سود، اگر چشم بسته و همچون بره ای بیگناه گردن بر احکام فقاهتی نهی و به توحید و رسالت و امامت و قیامت باور آوری چنانکه گویی حقیقت ست غائی  ؟ در نهایت دوزخ و بهشت افسانه ای بیش نیست از برای ساده دلان و خوش باوران، ابزاری بیش نیست در دست سلطه گران و صاحبان شمشیر و شریعت. و این خرد است و خود فرمانی که بر تاریکی و کوری فائق آید و به ثمر رساند آزادی و بینایی، دانایی و روشنایی.  دادن تن به احکام الهی نه به سعادت دنیوی انجامد و نه رستگاری اخروی، بلکه به اسارت انجامد و بندگی . همین بس که نیم نگاهی بیاندازی به جوامعی که مهد اسلام اند و تمدن اسلامی. در کدام گوشه ای از این تمدن پهناور میتوانی حقیقتی را بیابی برتر از فرا خوانی بسوی لا الله الا الله بر زبر شمشیر درخشان اسلامی
   
 پس اگر تکلیف خود با فقهای حاکم روشن خواهی ای هموطن، باید که خود بینا و دانا سازی، هراس بخود راه ندهی و بانک بر آری که زمان آن فرا رسیده است که قیامت اعلام کنیم. که چه جای نگرانی ست. بگذار که جامه سالوس و ریا بر کنیم، تن آزاد و جان خود از پلیدی و پلشتی رها سازیم ، زلف ها افشان و باده بنوشتیم براستی، پایکوبی کنیم و ایمان آوریم. بگوئیم، رسا و گیرا بگوئیم، و هزاران بار مکرر بگوئیم، که احکام شریعت لغو، و قیامت را اعلام کنید. که این راه رهائی است از يوغ فقاهت و آزاد سازی جامعه از اخلاق تسلیم و اطاعت و از فرهنگ بندگی و عبودیت. که این  راه نجات است از کوری و تاریکی، که ای هموطن این ست راه صعود بقله بلند انسانیت و آزادی. این است حقیقت نهایی

 

فیروز نجومی

Firoz Nodjomi

fmonjem@gmail.com

firoznodjomi.blogpost.com

rowshanai.org


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر