۱۳۹۶ اردیبهشت ۸, جمعه


رئیس جمهور چکاره ست؟



پس از چهل سال تحمل فریبکاری و خشونت و خاموشی، آیا زمان آن فرا نرسیده که از خود بپرسیم به راستی با وجود ولایت فقیه چه نیازی ست به گزینش ریاست جمهوری؟ آیا زمان پاسخگویی به این سوال فرا نرسیده است؟ مگر نه اینکه ولی فقیه از تبار "رسالت" است و "امامت" که بنا بر تعبیر پیروان امامت، در غیبت امام دوازدهم، حکومت ولی فقیه باید ادامه یابد تا "قیامت،" تا روز تسویه حسابها و جدا ساختن بهشتیان از دوزخیان؟ در چنین شرایطی چه نیازی ست به اجرای یک برنامه ی پرهزینه ای برای انتخاب رئیس جمهور، آنهم در زمانیکه فقیه اعظم، خود بیتی دارد گسترده و مخوف تر از دولت، حضرت ولایت پیشا پیش تعیین و مشخص میکند که  سیاست و اقتصاد و فرهنک و تمامی نیروهای سازنده کشور در کدام سو باید روان شده و به کجا باید برسند؟ مگر نه اینکه، رئیس جمهور باید از ولایت فقیه تمکین نموده و بدو  و نه مردمی که او را بر میگزینند،  ملتزم و متعهد باشد؟ معلوم است که اگر چنین نباشد، شورای نگهبانان نظامی که ولی فقیه بر راس آن قرار دارد، او را رد "صلاحیت" میکنند. یعنی که کوچکترین شک و تردیدی در التزام و تعهد و یا سر سپردگی مطلق نسبت به ولایت را بسنده است که بر ریاست جمهوری مهر باطل زده شود. مگر نه اینکه ولی فقیه است که تصمیم گیرندهر نهایی ست و سرنوشت 80 میلیون نفر بتفکر و تدبیر وی تعیین میشود. مگر حرف او حرف قانون نیست؟ مگر نه اینکه اوست که میگوید کشور و مردم بچه چیزی نیازمندند و بکدام سو باید روان شوند. مگر نه اینکه او ست که دوست و دشمن کشور را تعین میکند و  فرمان میدهد که مردم، زنان و مردان و جوانان چه باید بخواهند و چگونه باید باشند؟ مگر نه اینکه ولی فقیه دارای حق قیومت بر ملت است و فرمانروایی. در چنین شرایطی انتخابات بویژه انتخابات ریاست جمهوری دارای چه معنا و مفهومی ست؟ رئیس جمهور چکاره است؟ مهم نیست که رئیس جمهور چندین میلیون رای جمعآوری کند، رای مردم، اما، نه به رئیس جمهور منتخب، اقتدار می بخشد و نه استقلال و نه مسئولیت در برابر ملت. بدین ترتیب اگر رئیس جمهور هیچکاره نباشد، چندان کاره ای هم نیست، چه اقتدار از سلطه بر ابزار قهر و خشونت برمیخیزد که تماما در انحصار ولایت است. تا کنون هیچ رئیس جمهوری نتوانسته است در برابر میل و اراده ولی فقیه به مقاومت برخیزد.
مهمتر از همه رای گیری و رای دادن در مراسم انتخابات یعنی چه و به چه منظوری باجرا در میاید؟ برگزاری مراسم انتخابات در دمکراسی های غربی، چه در سطح پارلمانی و چه در سطح ریاست جمهوری، ابزاری ست برای واقعیت بخشیدن به حاکمیت اراده  مردم. در این معنا هر رای حاوی "قدرت" است. عزت و کرامت هر فرد تنها رای ای ست که فرد در صندوق آرا میریزد. هر فرد با رای خود قدرت خود را بمنصه ظهور میرساند، چون رای این توانایی را به فرد میبخشد که برگزیند آنچه را که با خلق و خوی و باورها و ارزشهای او همخوانی دارد(حداقل بطور نسبی) و با تجمع با دیگر آرا، اراده خود را حاکم بر جامعه میگرداند. در جوامع غربی مقام ریاست جمهوری بدانجهت از اهمیت و اقتدار برخوردار است که تبلور اراده و یا قدرت جمعی ست، در نتیجه زاییده آن و پاسخگو بدان است. رئیس جمهور بازتابنده اراده ملی ست نه اراده شخصی و یا ماورایی. حال انکه در حکومت اسلامی، ولی فقیه است که دارای اقتدار نهایی ست، اقتداری که منشا آن ماورایی ست. همچون پیامبر مقدس اسلام، او برگزیده الله، خداوند یکتا و یگانه است، نه برگزیده رای مردم. در نظام ولایت مردم رای نمیدهند که اراده خود را بحاکمیت برسانند بلکه مردم رای میدهند که از خود سلب حاکمیت کنند. مردم رای نمیدهند که اراده و قدرت خود را بمنصه ظهور درآورند. در واقع با دادن رای، مردم هم خود را انکار میکنند و هم واقعیت را،  درد مزمن محرومیت ها را، محرومیت  از ابتدایی ترین حق و حقوق انسانی، محرومیت از سخن گفتن به آزادی و بیان درد بیکاری و گرانی، فقر و نگون بختی و تیره  روز ی، درد حقارت و خواری، درد فساد گسترده و غارتها و اختلاص های میلیاردی، درد آلودگی جوانان به مواد شیمیائی و روسپیگری. نه میتواند نه بگوید و رای نفی به صندوق بریزد و نه میتواند برگزیده ای را بر گزیند که نه بگوید.
آنچه انتخابات ریاست جمهوری را هر چه بیشتر از معنا و مفهوم، تهی میسازد آن است که نامزدهای ریاست جمهوری تعدادی کمتر از انگشت ها ی دو دست هستند که از میان صدها بلکه هزاران داوطلب بوسیله شورای فقاهت (نگهبان) که اعضای آن را ولی فقیه خود منصوب مینماید، برگزیده میشوند. آنان که میخواهند در مبارزات انتخاباتی و در رقابت کسب رای مردم شرکت جویند، باید اول از صافی تفحص و تفتیش عقاید فقهای شورای نگهبان گذر کنند. بنابراین آنها که وارد میدان مبارزات انتخاباتی میشوند، به لحاظ تعهد و التزام و وفاداری به حکومت ولایت فقیه هم وزن یکسان و برابرند. در چنین صورتی آیا بهتر نیست که شورای نگهبان بین آنان که رد صلاحیت نشده اند قرعه کشی نموده و یکی را بر گزینند و بدینوسیله از تحمیل یک هزینه سنگین بر مردم مسکین ایران خود داری کنند؟
در چنین شرایطی رای مردم به ریاست جمهوری، به آن معنا نیست که از میان رقیبان انتخاباتی کسی را برگزیده اند که در خدمت به ملت و به کشور برجسته ترین و درخشنده ترین بوده و توانسته است که رای و اعتماد شان را در مبارزات انتخاباتی کسب کند. رای دادن در بهترین وجهش، بقول ولی فقیه، یک تکلیف "شرعی" ست و در بدترین وجهش از سر ترس است و عواقب وخیمی که امتناع از رای دادن در بر دارد. چه برگزاری انتخابات نه در جهت تایید وضع موجود و ادامه آن بوسیله مردم است و نه متحول و دگرگون ساختن آن است، بلکه در سوی تزئین و بزک، آلایش و پالایش استبداد مضاعف دین و قدرت است، یکی از مخوف ترین نظام ها که تا کنون بشر بخود دیده است. با برگزاری انتخابات، نظام درپی آفریدن "حماسه" است. بنابراین، هر رای  که به صندوق ریخته میشود، تنها میتواند به معنای اطاعت و فرمانبری ست از ولایت فقیه و مشروعیت بخشیدن بحکومتی ست ناشروع، ضد بشر و جنایتکار.
از اینرو ریاست جمهوری در نظام اسلامی چیزی بیش از یک نماد میان تهی نیست. چرا که قدرت او علیرغم رای مردم، منشعب است از اقتدار فقیه اعظم. در حکومت اسلامی سلسله مراتب از الله آغاز میگردد که مسئولیت اجرای احکام الهی را بر دوش رئیس فقها گزارده است و وی نیز آن شخصی را مسئول میداند که مردم برای اداره امور فقیه برگزیده اند. یعنی رئیس جمهور نه نسبت به مردم بلکه نسبت به فقیه اعظم است که مسئول است. وی اگر از مسئولیت خود که اطاعت بی چون و چرا از فرمان فقیه اعظم است بهر عنوانی موجه و یا غیر موجه، سر باز زند میتواند بوسیله فقیه اعظم، اگر خلع نگردد، در انظار عموم خوار و حقیر و بی کفایت بشمار میآید. اگرچه اولین رئیس جمهوری که بدون نظارت استصوابی انتخاب شده بود، بوسیله ولی فقیه اول خلع گردید. در این راستا نیز سزاست که ریاست جمهوری حجت الاسلام محمد خاتمی رانیز بیاد بیاوریم، رئیس جمهوری که هم اکنون ممنوع التصویر و ممنوع الصد و منع الحضور در سخنرانی ها و محافل عمومی ست با 75% رای مردم به ریاست رسیده بود. برغم باز گرداندن ابرو حیثیت از دست رفته حکومت اسلامی در نتیجه کشتار و نابودی مخالفین رژیم در کشورهای اروپایی، ولی فقیه برنامه توسعه سیاسی در داخل و تعامل و دیپلماسی با کشورهای جهان رئیس جمهور را عقیم گذارده و دوره ریاست جمهوری وی را به یکی از جنایتبارترین دورهای ریاست جمهوری تبدیل نمود. قتل های زنجیره ای که در طی آن بهترین اندیشمندان و دگراندیشان، از جمله سعیدی سیرجانی، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را بخاک و خون کشیدند. در همان زمان سرکوب مطبوعات باوج خود رسید و جنبش دانشجویی 18 تیر با خشونتی بی مانند قلع وقمع گردید. فرمانده نیروی انتظامی که مدال افتخار انتقام ستانی از دانشجویان را به سینه خود آویخته است، محمد باقر قالیباف، غارتگر بزرگ ثروت شهر تهران هماکنون در طلب پادش، قصد صعود به مسند ریاست جمهوری را دارد. . رئیس جمهور پیشین، محمود احمدی نژاد با بوسه زدن بردست ولی فقیه، در چهار سال دوره اول خود چنان رفتار میکرد و سخت در  شیپور ولی فقیه میدمید، چنانکه گویی او یک "گماشته " است نه رئیس جمهور. در دور دوم ریاست خود، از رقصیدن بساز ولی فقیه اینجا و آنجا سر باز میزد و سر به چموشی برمیداشت. بهمین دلیل پرهایش یکی پس از دیگری قیچی گردید و او را از حلقه "منحرفین" درون دولت قلمداد نمودند و او را بگوشه غزلت نهادند. آز قدرت یکبار دیگر احمدی نژاد را بمیدان انتخابات کشاند، غافل از آنکه زمان مصرفش بپایان رسیده بود. حجت الاسلام دکتر حسن روحانی، رئیس جمهوری که با کلید تدبیر بر رقبای خود پیروز شد، قفل آن درهایی را که باید باز میکرد، همچنان مهر و موم مانده اند. قول و قرارهای انتخاباتی شکری ست بر میوه ای تلخ که بزودی آب شود تلخی بجای خود بماند.
بنابراین، کاندید های ریاست جمهوری همه، هم وزن یکدیگرند. اگرچه ممکن است یک یا دو نفر از آنان مورد نظر و پسند ولایت فقیه باشند. اما، مهم نیست که کدامیک از آنان و با چه سوابق و کارنامه ای وارد میدان مبارزات انتخابی میشوند، همه آنها در یک چیز با یک دیگر اشتراک دارند و شبیه به یکدیگر هستند: در تعهد و التزام به نظام ولایت فقیه. لذا رای به هریک از آنان رای به تداوم نظام تسلیم و اطاعت است و اعتراف به حقارت و خواری. در اینصورت، آنجا که ولی فقیه حکومت میکند، رئیس جمهور چندان کاره ای نیست.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi





۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه


انتخابات را به خاکسپاری
رژیم جنایتکار تبدیل کنیم!





برغم خلایی که در برابر سلطه دین وجود دارد، نزدیک به چهار دهه است که حکومت آیت الله ها، شرایط استثنایی تاریخی را برای یک تحول و حرکت عظیم در جامعه بوجود آورده است، دینی که مظهر خشونت است و بیرحمی و انتقام ستانی، دین اسلام، واقعیتی که با تیرباران سران رژیم شاهی آغاز گردید و با قائله گروگانگیری و هشت سال جنگ پوچ و بیهوده ادامه یافت و با فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی در زندانها باوج خود رسید و همچنان بطور روزمره دار مجازات در ملا عام برپا میگردد.

در این دوران، دین اسلام  چهره اهریمنی خود را نمایان ساخته است. رژیم اسلامی نه برای انسان ارزش و منزلتی قائل است و نه حق و حقوقی. با این وجود انتخابات بعداز انتخابات راه اندازی میکند گویی که برای انسان ارزشی قائل است. برای رژیم دین، انسان آن نیست و نبوده است که میشود و همیشه در حال شدن است و پیوسته بسوی کمال به پیش میرود، کمالی که حد و پایانی بر آن نیست. در منظر دینمداران حاکم ،انسان آمده است و رفته است. در گذشته بود شده است و به تعالی و کمال رسیده و حقیقت را آشکار ساخته است. آنان که بقله تعالی و کمال صعود کرده اند پیامبران بوده اند و امامان. انسان امروز گمراه است، "بنده" مادیات گردیده و شکمباره شده است. در عالمی دوگانه زندگی میکند در خلوت تنهاست و مستاصل و نا امید، در بیرون، اما، با چنگال های تیز و دندانهای برنده آماده است که گوی رقابت را از آن خود کند. هم اکنون انسان در قعر تباهی و ذلت و خواری سقوط کرده است. این استدل امید به ظهور انسانی والا در پیش از انقلاب 1357 را در بسیاری زنده ساخته و فریفته خود نمود، چنانکه فرهیخته ای شهیری همچون میشل فوکو(اندیشمند فرانسوی) نیز از دلبستگان انقلاب بود و فکر میکرد که بندهای مادی ایکه انسان را اسیر ساخته است از هم میگسد و در فرآیند انقلاب اسلامی انسان به تعالی و کمال میرسد.  

اما، پس از 38 کارنامه حکومت دین در پیش روی است. سراسر سیاهی ست. زندگی گله وار را بر جامعه تحمیل کرده است. زنان را از مردان جدا ساخته یکی را تابع دیگری نموده و هر دو را فرمانبر خویش ساخته است. نه آزاد به گفتاری و نه اندیشه، نه دیدن و نه شنیدن وگرنه به دیش های ماهواره ای حمله نمیکردند، از در و دیوار مردم بالا نمیرفتند که دیش ها را خورد و خمیر کنند و سپس دارنده آنرا بعنوان مجرم بدادگاه نمیبردند. نه اینکه این نوع تهاجمات لزوما "قانونمند اند،" خیر اقتدار آنها از قواعد و مقررات "شرع" و یا قانونمندیهای الهی  بر میخیزد. یعنی که قواعد و مقرراتی که شامل بر ممنوعیت ها و محرومیت ها و حلال و حرامها در تمامی عرصه های زندگی است، چنانکه گویی انسان حیوانی بیش نیست و تنها در اطاعت و فرمانبری ست که آزاد است. با این وجود، فروکاستن انسان به حیوان تنها ایراد وارد بر شرع نیست، چرا که قواعد و مقررارت آن متغییر است. آنچه امروز "حرام" است مجتهدی دیگری ممکن است آنرا "حلال " اعلام کند. بعبارت دیگر، شرع با مفتضیات زمان و بر حسب منافع گوناگون تغییر میکند. شرع به تعبیر دیگر همان زمین حاصلخیزی ست که در آن خودکامگی ، خود سری، ریا و فریبکاری میروید. چرا که هیچ نجوید و نخواهد شرع مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری.

جامعه کنونی، جامعه شریعتی، جامعه ایکه قواعد و مقررات شرع بر آن حاکم است، پیش روی ماست: یک زندان بزرگ، زندانی که "حجاب" زنان نماد اطاعت است و فرمانبری و نیز یکسانی و هماهنگی. همچنانکه اشاره شد زنان یکطرف و مردان در طرف دیگر، در اتوبوس، در تاکسی، در مترو، در عروسی و در عزاداری و در بیشمار مکانهای دیگر از جمله در دریاها. ولی محدودیت ها و ممنوعیت شرعی بسیار فراتر از مقررات جدایی جنسیتها میرود. قوانین شرع تمام فعالیت هایی که  در زمینه های صنعت تفریح و سرگرمی بوقوع می پیوست، ممنوع و از کنشهای حرام اعلام نمود، فعالیتهایی که در جهان امروز خود یک موتور اقتصادی بهره ساز و اشتغال زا محسوب میشوند، مثل رقص و آواز و عرضه آنها به عموم به شیوه حرفه ای. حتی در راه اندازی کنسرتهای رسمی، همچنین در حرم خصوصی مجاز نیستی که به پایکوبی و شادی و طرب بپردازی. حرامترین حرام ها کنشی نیست مگر کنش می خواری و شیدایی و مستی. متخلف شدیدا تنبیه و مجازات میشود از جریمه نقدی گرفته تا زندان و شلاق در ملا عام. به صد ها کنش دیگر میتوان اشاره کرد که در این مقال نمی گنجد. همین بس که یاد آوری کنیم، که این محدودیت های شرعی بر جامعه ما کماکان تا قبل از  انقلاب مشروطیت حاکمیت مطلق داشت. اگر چه انقلاب مشروطیت قانون اساسی را برای جامعه شریعت زده ما بارمغان آورد، اما قواعد  شرع که متولی آن نهاد کهن سال فقاهت بود در لایه ها و بافت های فرهنگ و جامعه بزیست خود ادامه داد و به مرور زمان نه تنها تضعیف نگردیدند بلکه همچنانکه دیدیم برتمامی جامعه سلطه خود را گسترش داد.

تجربه حکومت دین این واقعیت را بمنصه ظهور رسانده است که فریب و ریا کاری، نهفته است در نهاد فقاهت و یا طلبه گری. این اخلاق اسلامی ست که در جامعه  فراگیر شده و بسیار عمیق گشته است، همه هرچه هست خدعه است و نیرنگ هم دروغ است و فریبکاری. کیست که نداند، که این حکومت آیت الله ها ست که در منطقه نفیر سلطه افکنی برکشیده و آتش جنگ را یک بار دیگر در سوی خشنود سازی الله بر افروخته و سلطه کیش اهریمنی را  در منطقه در سر میپروراند. در تجربه است که دین نشان داده است که در عمل تنها میتواند آنچه در انسان اهریمنی و حیوانی ست بمنصه ظهور در آورد، نه آنچه انسانی است، لطافت و ذوق، همدردی و همبستگی. آنچه دین آموخته است چیزی نبوده است و نیست جز کین خواهی و انتقام جویی، جنگ طلبی و خونریزی و بیرحمی.

بعضا بر آنند که چنانچه در برابر دین به مقاومت و خیزش بپردازیم، تعصب و غیرت خفته را بیدار سازیم و ملت را هر چه بیشتر به سوی حمایت از رژیم دین سوق داده ایم. یعنی اگر چه بخوبی آگاه و با یکدیگر به توافق رسیده ایم که دین بوده است دلیل اصلی تداوم نظام استبداد در تاریخ و فرهنگ بومی، که دین بوده است بنیان استعمار داخلی و منشاء کوری و تاریکی، با این وجود باید در برابر سلطه آن سکوت اختیار کنیم  مبادا که خشم و خشونت دین خواهان را بر انگیزیم.

همچنین برخی نقش دین و نهادهای دینی را در پرورش و نهادین ساختن نظام استبدادی به فراموشی می سپارند. فراموش کرده اند که  پس از انقلاب مشروطیت، آیت الله ها بودند که فوقانی ترین مرتبه را در قانون اساسی برای خود تعبیه نمودند. و هم اینان بودند که نظام شاهنشاهی را ابقاء کردند. این آیت الله ها و حجت الا سلام ها بودند که از آزادی به هراس میافتادند. آنها نظام استبداد را پیوسته  سازگار و هماهنگ با منافع و منزلت خود در جامعه تلقی میکردند و از نفوذ خود در دستگاه های دیکتاتوری بخوبی آگاه بودند. اختلاف آنها با استبداد بر سرنا آزادی ها نبوده است بلکه بر کمی و ضعف  استبداد در برقراری و تقویت احکام و اخلاق دینی بوده است. آنها خواهان  استبدادی بودند که میتوانست مشت آهنین خود را بکار گیرد و حجاب دینی را اجباری نماید، از ساختن مدرسه و دانشگاه خود داری نموده و بجای آنها مکتب خانه ها و حوزه های علمیه بنا میکرد. که داروغه خانه ها را ابقا میساخت و دستگاهی بنام دادگستری را ویران مینمود. استبدادی که دروازه رادیو و تلویزیون و سینما را می بست و یا حداقل آنها را بر اساس فتاوی آیت الله ها و حجت الا سلامها بکار میگرفت. بساط شادی و طرب و تفریح و سرگرمی را بر می چید و مجالس وعظ و خطابه، گریه و مویه و شیون و زاری برپا میداشت، در غیر اینصورت از حوزه های علمیه مبنی بر حرام بودن آن نهاد ها صادر میگردید و آنها را منشاء انحراف و گمراهی، معرفی میکردند.

 این حوزه نشینان بودند که در برابر هرگونه تغییری در راه و روش سنتی  و نیز هر گونه برنامه ی اصلاحی به نفع پیشرفت جامعه به ستیز و مقاومت بر میخاستند. مخالفت آنها با قانون کاپیتالاسیون نه از سر دفاع از استقلال بلکه در جلوگیری از نفوذ غرب و لاجرم گسترش تجدد خواهی، بود. همین بس اگر میتوانستیم تصور کنیم اگر شاه اجازه میداد که پایگاه نظامی همدان در اختیار آمریکا قرار بگیرد. بدون شک کفن پوشان به کوچه و خیابانها میریختند. اما وقتی حکومت خدا، به روسها با آن کارنامه سیاه در پایگاه نظامی همدان اطراق گزیند از اتحاد دو کشور بر علیه دشمن مشترک خبر میدهند نه بخاک و خون کشیدن مردم سوریه.

 قیام 15 خرداد، قیامی بود به نفع استبداد نه به نفع استقلال و آزادی. در مخالفت با برنامه ی اصلاحات ارضی بدلیل نادیده گرفتن مالکیت اسلامی بود. از سر مخالفت با آزادی زنان و جایگاه آنان در جامعه و نیز مبازره با بیسوادی بود. درست است که این برنامه ها از بالا و بطور استبدادی پیاده سازی میشدند. اما این چیزی نبود که حوزه نشینان را نگران می ساخت. آنچه آنها را دچار تشویش و اضطراب می ساخت، گسترش تجدد و تمدن مدرن بود و تضعیف گرایش ها و اعتقادات دینی. آنها نوگرایی و تجدد خواهی  را با توسعه بی بند و باری یکی میدانستند و خواستار حکومتی بودند که نه تنها خود در حرکت بسوی تمدن مدرن و تجدد خواهی شرکت نکند بلکه آنرا شدیدا سرکوب سازد. هیچ حکومتی، حداقل پس از مشروطیت، نبوده است که به رضایت و خشنودی آیت الله ها و حجت الاسلام ها بی اعتنا بوده باشد. معروف است که آیت الله بروجردی وقتی  شنیده بود که شاه در نظر دارد که برنامه ای بنام اصلاحات ارضی راه اندازی کند، به شاه پیام فرستاده بود که تا من زنده هستم، بهتر است که از این امر خود داری کند.  تراژدی جنبش ضد استبدادی در آن است که رهبران آن، استبداد نهفته در ذات جنبش دینی را نادیده گرفته و با آن هم پیمان گردیدند. انقلابیون چپ و میانه و لیبرال نیمدانستند با کسانی عهد مودت بسته اند که دشمن اصلی آنها بوده اند. سازمانها و گروه های غیر دینی از این واقعیت که حوزه نشینان از دیر زمان علیه آنها تحت نام مادی گرایی و گرایشهای دنیا خواهی و الحادی در همدستی با استبداد، بمبارزه پرداخته بوده اند، اگر هم بدان آگاه بودند، در عمل به آن بهایی ندادند. شاید به آن امید خام که پس از پیروزی، آیت الله ها و حجت الاسلامها به حوزه و حجره های خود باز خواهند گردید.

اما، متولیان دین زیرک تر از آن بودند که هماغوشی با قدرت را ترک کنند و به حوزه ها باز گردند. با برگزاری انتخابات گوناگون کماکان بفریب مردم پرداختند. اما، در سال 88 ناقوس مرگ حکومت دین بصدا در امد و طوفانی برپا گردید که نزدیک بود بنیان نظام ولایت را از بیخ و بن برکند. هم اکنون نیز آیت الله های جنایتکار بار دیگر انتخابات شرم آور دیگری را تدارک دیده ان که چند صباحی به غارت و چپاول ثروت ملت ادامه داده و آزادی را بدارمجازات بکشند. ولی زمان بیداری فرارسیده است. طبق گزارشهای رسمی و غیر رسمی ولی فقیه نفسهای آخر را میزند. این انتخابات جانی ترین جانیان این رژیم قصد صعود بقدرت را دارند، باید بار دیگر به طوفانی سهمکین تر از 88 تبدیل کنیم و نظام ولایت را یکبار و برای همیشه بخاک بسپاریم. آری زما بیداری فرا رسیده است.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi







۱۳۹۶ فروردین ۲۵, جمعه

!انتخابات خوب است



انتخابات خوب است. چه رای بدهی چه رای ندهی. چه آنرا تحریم و بایکوت کنی و چه تایید و تصدیق. چرا که در هر دو صورت یکی را برگزیده ای.

انتخابات خوب است، چون تنها در انتخابات است که باید تصمیم بگیری، که تحریم و بایکوت و یا تایید و تصدیق کنی. در این معنا در انتخابات شرکت نموده ای، چه بخواهی و یا نخواهی، چه نمایشی  باشد چه یک امر جدی. تحلیل گری که بر طبل تحریم انتخابات میکوبد، در واقع خود نقش مهمی را در فرآیند انتخابات بازی میکند. چرا که تحلیلگر، پای خوانندگان، شنودگان و یا بینندگان خود را به میدان انتخابات میکشاند. شاید تنها در فصل بسی بسیار کوتاه انتخابات است که از سر ضرورت، ساختار دین و قدرت اجازه دهند که نسیم آزادی وزیدن گیرد، تنها زمانی که ترس و وحشت فرو ریزد و مردم در بحثها و مناظرات سیاسی شرکت میکنند. هم اکنون رژیم دین در اهدای این آزادیهای مقطعی، پس از تجربه انتخابات 88 جانب احتیاط را در پیش میگیرد ونیروهای سرکوبگر را اماده باش نگاه داشته تا بسرعت هرگونه تجمعی را از هم فروپاشد. نظام شور و هیجان انتخابات را میخواهد تا ماهیت دمکراتیک حکومت اسلامی را به جهانیان نشان بدهد وحسرت آنان را برانگیزد، اما، اعتراض و تظاهرات را بر نتابد.

انتخابات خوب است، چون آئینه ای ست که میتوانی در آن بازی روبهان را مشاهده و مهارت و شگرد های آنها را ارزیابی و بر رسی کنی. انتخابات خوب است، چون به مردم اجازه میدهد که نظاره گر بازی روبهان باشند. انتخابات خوب است چون یک بازی تماشایی ست که برنده ای دارد و بازنده ای، هر چند این بازی از بیخ و بن جعلی و تقلبی باشد. هم اکنون رهبران نظام در یافته اند که انتخابات، مثل تیغ دو لبه است، اگرچه تا کنون بنفع تداوم استبداد مضاعف دین وقدرت تمام شده است، اما ظهور جنبش اعتراضی 88 که به جنبش سبز معروف گردید، بنیان نظام را بلرزه در آورد.هم اکنون نیروهای انتطامی و امنیتی خود را آماده مقابله با هر خیزشی ساخته و جلوگیری از بروز هرگونه تجمع و گردهمایی را آغاز کرده اند.

انتخابات خوب است، بآن دلیل که فرایندی نیست که آیت الله ها و حجت الاسلامها بدآن خوشآمد گفته بوده باشند. انتخابات امتیازی ست که پس از فروپاشی رژیم شاهی، روحانیت خود را ناچار میدید که به مردم اهدا نماید. این است که آنرا با بی میلی از غرب عاریه گرفته و تابع قواعد و قوانین شرعی نموده و فرا خور حال خود تدوین کرده اند. اول داوطلبان باید تحت نظارت "استصوابی " شورای نگبهان از صافی تفتیش عقاید و تمایلات نهانی عبورت نمایند. اگر در آزمایش و سنجش التزام و تعهد به دین اسلام و حکومت ولایت فقیه، موفق شوند و مورد تایید قرار گیرند، آنگاه پروانه ورود به میدان رقابت ها را صادر کنند. در پایان هم هر کس انتخاب شود باید حکم تنفیذ خود را از ولی فقیه در یافت کند و در خدمت وی زانو زده، بوسه بر دستش زند و قسم خورد که چشم اندازها و برنامه های حضرت ولایت را در کلیه زمینه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی به پیش خواهد برد. این بازی تنها میتواند بازی روبهان، باشد. با این وجود، در بازی انتخابات است که فریب و ریاکاری نظام مقدس اسلامی آشکار میگردد.  آگاهی از این ریاکاری است که میتواند انتخابات را از چنگال روبهان نجات بخشد و از فریب رهایش سازد.

 انتخابات، اما، همچون تیغ دولبه است. یک لبه آن ممکن است به نفع تحکیم و تداوم و تامین سلطه دین بکار گرفته شود. لبه دیگر آن اگر تیز شود میتواند ریشه حکومت دین را از بیخ و بن برکند  و جامعه را از سلطه قشر مفتخوار روحانیت رها سازد. چرا که در بازی انتخابات، تنها روبهان نیستند که نقش آفرینی میکنند.

اولین روز نامنویسی برای شرکت در انتخاب ریاست جمهوری، بیکی از روزهای تماشایی و تفریح تبدیل گردیده است. هزاران نفر به وزارت کشور هجوم میبرند. بعضا نطق انتخاباتی سردهند و از سوابق درخشنده خود سخن میگویند، بعضی دیگر هیکل درشت و سنگین خود را بنمایش میگذاردند و برخی دیگر لباس سه رنگ سبزو قرمز و سفید خود را برخ مردم میکشند.

خبرنگار بی بی سی در گزارش روز نخست نامنوسی، میگوید روز اول ثبت نام نویسی "جزو یکی از خنده دار ترین روزها در تقویم سیاسی  کشور درآمده است." سپس میافزاید که  در میان یک جامعه 80 میلیونی میتوان عده ای را یافت که یا از سر بیکاری یا توهم و یا مشکلات روحی روانی خود را مایه تمسخر خبرنگاران قراردهند.

خبرنگار بی بی سی، از "قضاوت" خود را در باره داوطلبان ریاست جمهوری گزارش میدهد نه مشاهدات خود. او بروانکاوی داوطلبان مپردازد و از انگیزه ها و توهمات آنان سخن میگوید. حال آنکه برپا دارنده "معرکه" نخستین روز نامنویسی، خود رژیم دین است. اگر رژیم از آن منتفع نمیشد بیدرنگ شرایطی را سازگار با عقل و درایت تصویب میکرد تا حرمت نهاد ریاست جمهوری حفظ شود. روشن است قانونمند سازی نامنویسی داوطلبان، قدری دست بلند نظارت استصوابی را کوتاه میکند. بی دلیل نیست که معرکه نامنویسی تکرار میشود. حکومت اسلامی از آن سود میبرد و نظارت استصوابی ادامه مییابد. چه در منظر آیت الله های حاکم هرچه که خوار و حقیر و مبتذل نشان دهد، نهادی را که برخواسته از تمدن غرب مثل نهاد ریاست جمهوری، بنفع نهادی ست برخاسته ازسنت و فرهنگ بومی، نهاد ولایت. یعنی ریاست جمهوری جایگاهی ست که میتواند بوسیله هر جاروکشی هم اشغال گردد که شده است. بعبارت دیگر، نهاد ریاست جمهوری عاری از هرگونه تقدسی ست، مرتبه ای بس فروتر از نهاد ولایت.

انتخابات خوب است، چوئ در باره انتخابات، برغم ماهیت ریاکارانه اش چه بحث ها که در نمیگیرد، چنانکه گویی جعلی نیست و واقعی ست. چه بر رسی ها و چه مقاله ها نگاشته نشود. رسانه های جمعی اخبار آنرا منعکس میکنند ناظران و ناقدان درباره آن می نویسند. بسیاری نیز از این گفتگو ها آگاه میگردند و خود نیز در باره آن اندیشیده و با نزدیکانشان به تبادل نظر میپردازند. همه ی این افراد در انتخابات شرکت میکنند و در آن تاثیر میگذارند. انتخابات تنها فرصتی نیست برای ادامه ریاکاری، بلکه میتواند فرصتی باشد برای دگر اندیشان و روشنفکران و ناقدان و فعالین سیاسی که نمایان سازند آنچه زیر عبا و عمامه و کابشن و شال سبز پنهان مانده است. انتخابات در حال حاضر تنها اهرمی است که میتوان در شرایط حفقان و تاریکی از آن  در بیرون راندن روبهان از میدان رقابت بهره گرفت و آنها را به لانه هاشان باز گرداند. انتخابات خوب است چون به غنی ساختن فرهنگ سیاسی مدد میرساند.

انتخابات خوب است، چون هم اکنون در این انتخابات ارزشهایی در ستیز و خصومت با فزیب و ریاکاری بوجود آمده است، از آن جمله است، اجتناب از دروغگویی،  صداقت، مسئولیت و پاسخگویی. آن روبهان که دچار آز قدرت هستند و میخواهند بر مسند ریاست جمهوری جلوس کنند، در برابر این ارزشها پا بگریز میگذارند. سکوت میکنند و طفره میروند و از  پاسخگویی سر باز میزنند. اولین بار در ا انتخابات 88، پس از گذشت 20 سال این سوال مطرح شد که مسئول قتل عام بیش از 4800  زندانی سیاسی در سال67، چه شخص و یا اشخاصی بوده اند؟ در آن سال میرحسین موسوی نامزد ریاست جمهوری بود که پیوسته مورد سوال دانشجویان قرار میگرفت که می پرسیدند چگونه ممکن است که مقام نخست وزیری را در اشغال خود داشته باشی، اما، از قتل عام بزرگ زندانیان کشور بی اطلاع باشی؟

با ورود حجت الاسلام، ابراهیم رئیسی به میدان مبارزه انتخاباتی، این سوال بار دیگر مظرح شده است. اگرچه هم اکنون همگان بخوبی آگاهند که آقای رئیسی، یکی از سه تنی بوده است که دستشان بخون زندانیان سیاسی آلوده است. چه چیزی ورود چنین شخصیتی که آیت الله منتظری "سفاک " و "فتاک" خوانده است، به میدان رقابتهای انتخاباتی توجیه میکند، کار حدس و گمان است. از خوبی انتخابات است، بویژه انتخاباتی که جنایتکاران، دزدان و دروغگوین در آن شرکت کنند، از ان جمله است نامنویسی رئیس جمهور سابق، آقای محمود احمدی نژاد که با پرونده طلایی زیر بغلش در ستاد انتخابات حضور یافت و بازی انتخابات را نه تنها پر از شور و هیجان نموده است بلکه آنرا با رمز و راز بسیاری آمیخته است.

 در این انتخابات و آنها که خواهند آمد باید نقاب فریب و ریاکار را از چهره روبهان، ازچهره جنایتکاران و دروغگویان، بر گیریم  و جویا شویم و بپرسیم که اگر جرم آن زندانیان سیاسی "کفر" بوده است و" محاربه" با خدا، پس چرا آنرا پنهان مینمایید؟ دادگری و عدالت پروری در ظاهر، خشم و خشونت، سنگدلی و بیرحمی، جنایت و انتقام ستانی در باطن؟ انتخابات خوب است، چون  فرصتی است که دورویی فرومایگانی که بر ما حکومت میکنند، آشکار گردد.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi




۱۳۹۶ فروردین ۱۸, جمعه

حقیقت را باید
 !گفت




پس از چهار دهه حکومت دین، هنوز در هژمونی شریعت اسلام شک و تردید بخود راه میدهیم. بر آن تصور خام که دین میتواند از این معرکه ای که بپا کرده است نجات یابد بدون اینکه کوچکترین زخمی بردارد. آنچه کار تغییر و تحول اساسی را دشوار ساخته است آنست که بدون اینکه تحولی در دین و شیوه ی دینداری ایجاد گردد، بعید بنظر میرسد که هرگز به مرزهای  یک جامعه ی آزاد و دمکراتیک نزدیک شویم. جامعه ی ایران با دیکتاتوری بیرحم و سفاکی همچون  بشارالاسد و حزب بعث، روی در روی نیست.  حاکم بر جامعه ما، کسی است که جلوه ی الله است. روایت است که نشیمنگاه حضرت ولایت به زیارتگاه تبدیل شده است. این اغراق را ممکن است جدی نگیریم، اما، واقعیت این است که "حکومت" دین بر اساس باور ها و ارزشهایی بنا گردیده است که در وجود ما نهادین بوده است، ارزشهای دینی. قواعد و اصل و اصول شریعت اسلام، برای ما ارزشهای بیگانه ای نبوده اند که آنها را ندانسته و نفهمیده به زباله دان ارزشها افکنیم. آنها را در آغوش کشیدیم. امنیت و رفاه و آسایش و آزادی و استقلال را فکر میکردیم که در دامن دین اسلام خواهیم یافت. حال آیا ملت آماده است که با حقیقت روی در روی قرار گیرد و ارزشهایی را که به آن باور داشته مسئول شرایط موجود دانسته و تمامی سیه بختی و تیره روزی خود را به حکومت دین نسبت دهد و آنرا از اریکه ی قدرت بزیر آورد؟

مسلم است این آمادگی زمانی بوجود میآید که دین و نقش تاریخی دین را دور از ترس و تعصب مورد باز نگری قرار دهیم، آنگاه در خواهیم یافت که راه رهایی و آزادی از دین ستیزی و براندازی دین میگذرد. بمنظور رسیدن باین هدف نیازی نیست که اسلحه بر گیریم. قهر و خشونت داروی درد ما نیست. روشنایی و بینایی ست که ما را به هدف نزدیک میسازد. بدون تغییر و تحول در باورها و ارزشهایی که از یک نسل به نسل دیگر انتقال یافته و در سرشت ما کاشته میشود، ارزشهایی که تاج امامت را بر سر خمینی گذارد، نمیتوانیم هژمونی و یا سلطه ی مطلق دین در زندگی را به چالش بکشیم و براندازی آنرا هموار سازیم. آنچه باید تغییر دهیم آموزشهای دینی ست، آموزش هایی که در ما نهادین گشته است. بهمین دلیل هرگز آنها را زیر سوال نمیبریم. دین  بما میآموزد که نپرسیم و نجوییم مگر خدای یکتا و یگانه را. مبادا که به یکتایی الله، به قرآن، کلام الله، به رسالت و امامت، بخود کوچکترین شک و تردیدی راه دهیم. مشرک میشویم و مرتکب گناهی نا بخشودنی، گناه "کبیره." از سنین کودکی مفاهیم حلال و حرام و احکام عبادت را میاموزیم، و خوی خواری و حقارت ، تسلیم و اطاعت، خوی فرمانبری و فرمان برداری را در سرشت مان مینهند، چنانکه گویی کار طبیعت است. بعبارت دیگر،  ما به ارزشهایی خو میگیریم که ماهیتا استبداد پرور است. متاسفانه با تلخی بسیار ست که باید بخاطر بیاوریم که حتی در جنبش اعتراضی 88، در جنبشی که اساسا رای مردم را در مقابل رای ولایت فقیه گذارد بار دیگر دست بدامن الله شدیم و بر فراز پشت بام ها فریاد برآوردیم "الله اکبر،" "یا حسین " اما همین گوینده به محض اینکه فراخوان «ولایت باطل» بگوش ش رسید، میدان را ترک گفت.

هم اکنون نیروی پویا و بالنده کشور را جوانان تشکیل میدهند. آنها هستند که به مرض مهلک دین دچار نشده اند. چرا که آئین شریعت قبل از آنکه در نسل انقلاب درونی شده و در تارو پودشان ریشه دواند، از بیرون با ابزار تنبیه و مجازات، محروم و محدود و قدغن و حرام سازی، بر نسل پس از انقلاب تحمیل گردیده است.  تنها آن چیزی میتواند جوانان کشور را بسوی خود جلب کند که در آن رهایی ست، رهایی از قید و بند زائد و خفه کننده ، قواعد و مقرراتی که انسان را به حیوان تقلیل میدهد و نیروی آفرینندگی و اراده معطوف بقدرت را باسارت در آورد. رهایی از قواعد و مقرراتی که تبعیض زا، جدایی برانگیز و حقارت آور است.
این نیز میسر و شدنی نیست، اگر براندازی حکومت دین را که مظهر آن روحانیت است هدف خود قرار ندهیم. جامعه آبستن یک جنبش بزرگ فرهنگی ست، جنبشی که ارزشهای فرمانروایی را که بر بنیان مطلق گرایی و جزم اندیشی برقرار شده است در هم فرو ریزد و بر ویرانه های آن پرچم آزادی را بر افرازد. حکومت دین، حکومت بشارالا سد نیست که او را از اریکه ی قدرت بزیر فرو کشی، حکومت دین را تنها میتوان با دین ستیزی از میان برداشت، با بی اعتبار ساختن ارزشهای دینی. بعبارت دیگر، نه به آزادی رسی و نه هرگز روی دمکراسی بینی اگر به ستیز با دین اسلام، بعنوان دین قدرت، دین فرمانروایی و فرمانبرداری، نپردازی. دوران احترام به دین و مقدسات دینی بسر آمده است. دینی که آیت الله ها مظهر آنند باید به زباله دان ارزشها ریخت شود.

درست است صدها ایراد میتوان بر دین ستیزی وارد نمود. به سرنوشت خونبار احمد کسروی، سلمان رشدی، تیو وانگو و کاریکاتوریست دانمارکی اشاره کرد. واکنش ها و احساسات مردم عامه را سد بزرگی بر سر راه بر چندن بساط دین در نظر گرفت .تصاویر کفن پوشان در خیابانها، هنوز در ذهن زنده اند. اما کیست که از خطرات دین ستیزی آگاه نباشد.  هم اکنون باید تصمیم بگیریم که آنچه در باره دین خود احساس میکنیم و میاندیشیم، از ضمیر خود بیرون آوریم و با یک دیگر شریک شویم. آیا نباید حقیقت دین خود را به ملت خود نشان دهیم. آیا نباید بگوئیم که این دین چه نقشی در استمرار و تداوم فرهنگ و ارزشهای استبدادی بازی کرده است. حقیقت دین را همیشه با کمک شمشیر بوده است که پنهان ساخته اند. اما، این دوران بسر آمده است. دین هرگز دارای امنیت دیرینه اش نخواهد بود.

چرا که دین ستیزی، دین را به اصل خود باز گرداند، به ملجا و پناه گاه تمام نیازمندان عبادت و پرستش موجودی ماورایی و یا خدای یگانه. مگر نه این که دین امید نا امید ان است. مگر نه اینکه دین معنا میدهد به زندگی. اما جایگاه این دین، دل و درون است، نه بر فراز منبر، نه در لوله تفنگی که فقیه خطبه خوان در مشتش میفشرد و نه در سپاه دین و گشت های ارشادی. دین ستیز به آن امام جماعت نهیب میزند شرم آور است، تفنگ خود را بر زمین بگذار. از خشم و خشونت و انتقام جویی دست بردار، که این رفتار برازنده مرد خدا، زهد ورز و ریاضت کش نیست. دین ستیز چیزی جز حقیقت بزبان نمیآورد.

 هیچ دین ستیزی نیست که با پرستش خدا و ایمان به دین به خصومت بر خیزد. استاد مشیری در یکی از ویدیو های خود بهمین موضوع اشاره میکند و میگوید، یکی دلش میخواهد موش بپرستد، کسی باو کاری ندارد. این بدان معنا است تنها فرد است که میتواند تصمیم بگیرد که چه چیزی را بپرستد. چرا که  دین درونی ست نه بیرونی. این حق انسان است که خود بر گزیند آنچه را میپرستد.  اگر هنوز کسی باور میکند که امام حسین مظلوم بود و معصوم و بی گناه و هر سال میخواهد خود ش را بزند و خونین کند، کسی او را از این کار باز نمیدارد و نباید باز داشت. اما متقابلا آنکس که برای امام حسین حرمتی قائل نیست نیز، حق زندگی دارد.

 در شرایط کنونی، حکومت دین هر روز سلطه ی خود را عمیق و نهادین میسازد، بهترین راهکار برای تداوم ولایت تا قیامت. ضمن اینکه بحران زایی به عادتی نهادین تبدیل شده است، اخیر رژیم دین تصمیمی گرفته است که دعواها و بگیر و ببند درون حلقه ی حاکمه را نیز نهادین سازد تا خود را از خشکی و انعطاف ناپذیری و شکنندگی نجات دهد و  به سرنوشت نظام های دیکتاتوری دچار نشوند. بنابراین  زد و خورد ها درون حلقه حاکمه بنوعی بازتاب مییابد چنانکه گویی واقعی ست. در بالا، خصومتها چنان شدت میگیرند چنانکه گویی عنقریب قایق حکومت دین از درون متلاشی و در آبها متلاطم و طوفانی غرق میشود. رقابت بین ولایت و ریاست و بین ریاست و مجلس و قوه ی قضائیه، مچی گیری و بگیر و ببند و فرا افکنی در درون دستگاه حاکمه، دارای یک انگیزه بیشتر  نیست، تقلید دمکراسی بین نیروهای ضد دمکراسی برای حفظ و نگاهداری استبداد دین و قدرت.

بنابراین، حکومت دین با فریب و ریا و سحر و جادو از خود تصویری میسازد  نه مطلق گرا و استبدادی بلکه حکومتی چند صدایی. ریاست جمهوری حتی میتواند با رهبر در اختلاف باشد. در دستگاه حاکمه روزی نیست که دعوایی بر پا نشود، بسیار شبیه آنچه در کشورهای دمکراسی غربی بچشم میخورد. کاندید های ریاست جمهوری و یا پارلمان و کنگره بدترین اتهامات را بهم وارد میکنند. تلخ ترین زبانها را بکار میبرند. این کشورها همیشه در حال اصلاحات هستند تا جامعه بتواند در تناسب با نیازهای روز به گردش در آید. اما در حکومت دین هیچ آبی از آب تکان نمیخورد. بزرگترین غارت ها در بانک های کشور اتفاق افتاده است، حضرت ولایت به رسانه ها و مطبوعات توپ و تشر میزند که کشش ندهید. یک جنایتکار را از یک پست بر میدارند و به مقام بالاتری منصوب میکنند. آنهم بوسیله ی ریاست جمهوری که امروز گفتمان "امید و اعتدال" را به نفع ولایت مصادره نموده است.

اما شرایط به نفع دین ستیزی در حال تغییر است. ما از جامعه ای سخن میگوییم که نزدیک به 4 میلیون دانشجو و بیش از 15 میلیون دانش آموز به تحصیل اشتغال دارند و بر آن باید بیش از 15 میلیون تحصیل کرده های نسل های گذشته را افزود. آنها نه امید به دین بسته اند و نه بیم از دین دارند، اینان آزادی میخواهند و تنها زمانی آنرا بدست میآورند که با دین قدرت، دین اسلام، دین فرمانروایی و فرمانبرداری به ستیز بر خیزند. تنها با ستیز با دین است که میتوان آزادی بویژه آزادی  در پرستش را صرفنظر از ماهیت آن، بعنوان یکی از اساسی ترین حقوق بشر کسب و نهادینه سازیم. اگر دیروز مفهوم آزادی مجرد بود و انتزاعی، امروز خود را در ستیز با دین و آزاد سازی پرستش بیان میکند. چراکه حقیقت است که از دین ستیزی بر میخیزد. بیایید حقیقت را بگوش مردم برسانیم.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi