۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

 

از جایگاه شیطان فرود آی،

 ای فقیه





از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقیه. مصلحت اینست. امروز به فردا مینداز. با احترام و صلح و صفا از اریکه قدرت فرود آی که ابن مسند را جایگاه شیطان است نه جایگاه دین و دیانت. کمتر کسی را میتوان یافت که به پاریکه قدرت تکيه زند و به اعمال شنیع ضد بشری، برخلاف وجدان و اخلاق دست نزند. بی رحم و مروت سفاک و "فتاک" نشود. دروغگوئی، رياکاری و دو روئی نکند. ظلم و ستم روا ندارد. مرتکب خیانت و جنایت نشود. حرص نزند و طماعی نکند، غنی را غنی تر و فقیر را فقیرتر ننماید. دچار توهم نشودا و از دریافت واقعیت رویگردان نباشد و رویاهای خود را جایگزین واقعیت نکند. حرف حقیقت گوش هایش را آزار ندهد و از فکر رو در روئی با آن دچار کابوس نشود.
                                                                 
ای فقیه، تو نیز نه  تنها از اين قانون مستثنی نیستی، بلکه بیش از هر حاکم دیگری، قدرت پاک مست و مدهوشت ساخته است. بهوش نیستی که چه کنی و بسوی چه ناکجا آبادی روانی.

 حال، زمان آن فرا رسیده است که خوب گوش فرا ده ای فقیه. محمد رضا شاه را بخاطر دارید؟ شاهان پیش از او هم بدون تردید میتوانید به ياد آورید. هیچیک از آن حاکمان بنام دین و مذهب حکم نراندند. حکومت در اصل سیاسی بود. باين دلیل حاکمان در گذشته تنها گور خود میکندند، اما، تو ای فقيه هم گور خود کنی هم گور دين و آئین. آن حاکمان با اعمال خود زمینه ساز يک دگرگونی در ساختار سياسی شدند، ولی تو ای فقیه "مقدس" زمينه ساز يک انقلاب اجتماعی میشوید و خود از اين موضوع بی اطلاعيد. تنها اریکه قدرت نيست که در معرض خطر سرنگونی است بلکه منبر خطابه و موعظه  و دستگاه فقاهت و حق و حقوق ولايت است که در لبه پرتگاه قرار گرفته است. در انقلابی که بسرنگونی ولی فقیه و دستگاه ولایت خواهد انجامید، هر آنچه نهان ست لخت و عريان گردد. حرام و حلال، حجاب و مقنعه، امر به معروف و نهی از منکر همه بر چوبه دار آویخته شوند و کلام الهی بر سر نیزه ها رود، خر دجال ظاهر شود و امام عج از غیبت خروج یابد و شمشیر برکشد و سرها بر زمین فروغلتند. بساط فقاهتی از هم فرو پاشد و پايه های دين و مذهب اگر متلاشی و ویران نگردند، اعتبار و منزلت خود را از دست دهند و مساجد از خانه خدا به آبریزگاه عمومی تبدیل شوند. اگر جامعه به بی دينی نگراید، با چشمانی مظنون و مشکوک به دين و دینداری خواهد نگریست.

 مگر نه اینکه شما، ای ولی فقیه، نماینده دين و پیامبر و امام و الله ايد و بنام آنها حکم میرانید، بنابراین تنها نام خود نيست که با زشتی و پلیدی، با خشونت و بیرحمی یکی سازید بلکه نام دين و خدا و پیغمبر است که به رسوایی  میکشانید. اين دشمنان اسلام نبستند که اسلام را تهی از معنا و مفهوم انسانی کنند. چه نيازيست. چنین، هرگز کسی بهتر از شما، فقیه حاکم، نکرده است و نکند. اسلام را چنان ذلیل و خوار ساخته ايد که نیش انسانی ناچیز  در پیکر عظیم  و پهناورش لرزه افکند. اين چه بنائيست فولادين و ابدی ست کیش اسلامی که بسخن ناخوشی احساس فرو ریزی در بنيانش نشيند.

بسيارند آنان که اسلام را سبب فقر و عقب ماندگی و همسان تحجر و سکون، انجماد فکر و استبداد رای، قهر و قدرت، و خشم و خشونت پندارند، نیز دشمن رشد و تکامل و پیشرفت ارزیابی کنند. ادعائی که به سادگی نتوان بر آن مهر باطل زد و به دسیسه های شیطانی نسبت داد. چرا که شاهد زنده حکومت فقاهت است. آيا  ميتوان بدستآورد های انقلاب اسلامی برهبری خداوند خمینی و خامنه ای نگريست و چيزی جز پسروی ديد؟

 ای فقیه، عمامه خويش بالا بزن و منصفانه به قضاوت بنشین. آيا بجز قهر و قدرت، ستم و سرکوب، جنگ و خونريزی، تخریب و ویرانی، غارت ها و چپاولگریهای بزرگ، نهال دیگری هم       نشانده ايد؟ آيا بجز قساوت و درنده خوئی و خشم و خشونت, بذر دیگری هم کاشته ايد؟ با توسل به شمشیر و شلاق، مردم را خاموش و تسلیم و فرمانبردار ساخته و خاطر آسوده داشته اید که چرخ گردون پیوسته بر وفق مراد گردد. ذهی خیال باطل؟
            
از جایگاه شیطان فرود آی ای فقيه، برغم زیرکی و ذکاوت ذاتی ات، اين مردم را هنوز بجا نیاورده ايد، از مردمی  که به تسلیم و اطاعت واداشته اید، شناخت چندانی ندارید. مردم ایران از آن گونه اند که در لحظه تسلیم جان به جان آفرین، ناگهان بپا خیزند و شور بپا کنند. برگرده بار سنگین بسیار حمل کنند و نفسی به اعتراض نکشند. به اسارت تن دهند و تسلیم و فرمانبردار شوند. به کم راضی و به اميد نجات بانتظار نشينند. دست بسوی تقدیر برند، سوزند و سازند، و روزگار به آه و ناله سپری کنند، گوئی نفس آخر را امروز و فردا ست که برآرند، در اين لحظه است که کار ساز شوند. بپا خيزند و بساط ظلم و ستم از بيخ و بن برکنند. تاکنون  چندین بار بپا خاسته اند،هم اکنون نیز بار دیگر برخاسته اند و هر لحظه ممکن است      طومار دین و قدرت را در هم بکوبند و خواهند کوبید. 
        
از جایگاه شیطان فرود آی، ای فقيه. مصلحت اين ست،  پيش از آنکه دير شود و کار از کار بگذرد. مردم ايران بزرگوارند و بخشنده، اگر عذر گناه به فريب شيطان بخواهيد، خود را از صحنه سياست بيرون بکشيد، به مسند و منزلت روحانيت باز گرديد و مردم را به محبت و مهربانی با یکدیگر فرا خوانده، راستی و درستکاری را توصیه نموده و از امر و نهی دست بشویید. مردمان را آزاد گذارده به عقل و خرد آنها اعتماد داشته باشید. به مردمان نه مثل مقلد و نادان بلکه انسان و دانا بنگرید. بدعوت بپردازيد و از سر راه پيشرفت و ترقی کنار رويد. روحانی و نورانی شويد خدعه و فریبکاری بس کنيد. بيش از اين بجنایت و جنايت دست خود آلوده  و مهمتر از همه اسلام را بيش از اين که هست بد نام نکنيد.

زمان آن فرا رسیده است که ای فقیه از جایگاه شیطان برضایت فرود آئی. قدرت بسی فریبنده است و زیبا ، بهمین دلیل شیطانی ست. ای فقیه، فریب شیطان را نخور. زیرا که جبرئیل قرنهاست که باز نشسته شده است. انتظار نداشته باشید که آیه های شیطانی را از سر زبانت برگیرد. مصلحت بزرگ این است ای فقیه،  به رضا از اریکه قدرت فرود آی قبل از آنکه بارگاه فقاهت با خشم و خشونت در هم فرو ریزد همانگونه که بارگاه شاهی فرو ریخت. بخود غره نشو  و شیطان را از خود بدور بدار ای فقیه.


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi

۱۳۹۶ دی ۱, جمعه

الله: اسطوره مهربانی
یا
خشونت و انتقام ستانی؟




درست است که الله در آغازین ترین کلام خود در کتاب "مقدس،" خویشتن را «الرحمان الرحیم،» به معنای فارسی بخشنده و مهربان توصیف و تعریف میکند. اما اگر در پی تایید و تصدیق باور خود به کلام الله، یعنی آنجا که  الله بزبان خود سخن میگوید، رجوع کنیم، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. که او حاکم است و باز تابنده تابنده خشم و خشونت است و  قهر و قدرت. او مالک برجهانی ست، بسی بسیار سهمناک، سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است، خدایی ست  دارای قدرت بازخوانی و بازخواستی و بازجویی، یعنی خدایی که ما را بزند گی باز میخواند و بحساب نیکی ها و بدی های ما در قیامت رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و خشم و خشونت نا متناهی. آیا میتوان در سرشت چنین خدایی مهربانی و بخشند گی، عفو و گذشت یافت؟ اگر بتوانیم نشان دهیم که پاسخ منفی ست، سوال مهمتری که مطرح خواهد بود آنست که اگر خشم و خشونت و کین خواهی در ذات الله نهفته است، آیا میتوان از پیروان فرمانبردار او چیزی دیگری جز خشم و خشونت، تنبیه و مجازات و سرکوب و بیرحمی، انتظار داشت؟

اگر کلام الهی را همانگونه بخوانیم که معنی دهد نه آنگونه که به آن معانی خود را تحمیل کنیم، دریابیم که الرحمان و الرحیم  صفاتی هستند که الله برای وصف و توصیف نام خود بکار میگیرد، نه برای توضیح و تشریح افعال خود. الله چگونه هست خود را بیان میکند، نه چگونه می باشد  خود را.

استاد علامه محمد حسین طباطبایی، مولف تفسیرالمیزان،  در تاویل بسم الله الرحمان رحیم، صفت بودن الرحمان و الرحیم را تایید نموده و میافزاید که   هر دو دارای یک ریشه لغوی هستند و از کلمه «رحمت» مشتق میشوند. رحمت الله هم مصداق خصوصی دارد و هم عام از اینرو بوده است که الله صفات رحمان و رحیم را برای توصیف  خود بکار گرفته است که رحمت خود را هم جنبه عام بدهد و هم جنبه خاص.

استاد علامه میگوید، الله وقتی میخواهد رحمت خود را شامل عام سازد و همه انسانها اعم از مومن و کافر را در بر گیرد از صیغه مبالغه رحمان استفاده میکند. و وقتی می خواهد رحمت خود را بشکل خاص بکار گیرد الله از صفت مشبهه رحیم استفاده میکند که مخصوص مومنان دانسته اند که دارای استمرار و دائمی ست(20).

 این تاویل از نیت الله هرگز بدان معنا نیست که الله بخشنده گناه است و گناهکار و یا عفو کننده  خطا است و خطا کار. او دهنده رحمت است، نه بخشنده گناه، به معنی عطوفت و مهربانی، یعنی گذشت و خود داری از تنبیه و مجازات متهم به گناه و گناهکاری. چرا که الله بر کنار است از هر گونه حالات نفسانی و احساسات و عواطف انسانی. در هیچ کجای قرآن ذکری از عفو و چشم پوشی و گذشت الله و نادیده گرفتن خطا و گناه، نشده است. بویژه اگر آن گناه از شرک و یا کفر برخیزد. حتی زمانیکه صیغه مبالغه رحمان بکار گرفته میشود که نشان دهد رحمت خدا جنبه عام دارد، به دشواری میتوان باین نتیجه رسید که الله گناهکاران، خطا کاران از هر نوع و رقمی، بویژه کافران را مورد عفو و آمرزش خود قرار میدهد. چرا که کیفر دهی از خصایل برجسته الله است، در غیر اینصورت چه نیازی به دوزخ داشت. آنکه کیفر دهنده است باید که ضرورتا ابزار قهر و قدرت و خشم و خشونت را نیز در اختیار داشته باشد.

اگر به متن قرآن، یعنی آنجا که الله بزبان خود سخن میگوید، خدا و یا الله هی را خواهیم یافت، که کین خواه است و انتقام جو. او مالک سهمناک ترین جهانی ست سراسر تنبیه و مجازات، تا ابدیت شکنجه و آزار. بنابراین، خدایی که حاکم است و دارای قدرت بازخواندن مردگان برندگی برای باز خواست و بازجویی،تا بحساب نیکی ها و بدی های ما رسیدگی نموده،  کیفر خواست صادر کند و کیفر دهد، خدایی است با قهر و قدرت نامحدود و نا متناهی. آیا چنین خدایی میتواند مهربان و بخشنده باشد؟

 البته این بدان معنا نیست که الله مهربان و بخشنده نیست. بلکه نکته آن است که  بخشایش و مهربانی و عفو و عطوفت الله شمول عام ندارد و تنها شامل حال خواص و یا مومنین شود. الله ای که در قرآن زندگی میکند فرمانروای جهان است هرچند محدود و متناهی. تسلیم می طلبد و اطاعت. پرس و جو و چند و چون و سرپیچی را دوست ندارد. او نیکو کاران و مومنین را مورد رحمت خود قرار میدهد و آنها را پادش دهد. اگر نیکویی کرده باشی یعنی از ظواهر دنیا رسته و فریب دنیا را نخورده ، هرگز از اندیشه به بزرگی و عظمت الله و  اعتراف به خواری و حقارت خود در نماز های روزانه و سجده های طولانی، غافل نمانده بوده باشی، الله به بهشت  فرستد ت تا در کنار حوری های باکره از زندگی ابدی لذت برده و سعادتمند شوی.

در حالیکه موضوع مهربانی و بخشند گی الله در قرآن بسیار نادر است، وصف قهر و قدرت، خشم و خشونت الله فراوان است. قرآن مکرر باین موضوع اشاره دارد که الله کیفر دهنده ایست که به هیچ قیمتی حاضر به مصالحه و مذاکره نیست، بسیار سخت گیر است و انعطاف ناپذیر. اخطار میدهد که حتی رشوه و هدیه هم سبب نمیشود در کیفر گناهکاران و مجرمین، کوچکترین تجدید نظری کند. دو آیه در سوره بقره این موضوع را صریح و شفاف بدون هیچ ابهامی بیان میدارد:

در سوره بقره آمده است( آیه 48-123)  «از آن روز بترسید که هیچکس بجای دیگری مجازات نمیشود و وساطت و توصیه کسی  پذیرفته و هدیه و رشوه و جریمه و عوض از کسی گرفته نمیشود و در حق کسی کمکی بعمل نمیآید» (  طبقات آیات، خلیله صبری ص 838).

و در همان سوره(آیه 281) «از روزی بترسید که همه در آن روز بسوی خدا بازگشت میکنید و هر کس به نتیجه اعمال خود بی کم و کاست خواهد رسید و بکسی اندک ظلمی نمیشود و تبعیضی وجود ندارد» (همانجا ض 389).

الله همه را با یک نظر می بیند. الله شیفته عدل و انصاف خویش است و از تکرار آن در سراسر قرآن هرگز خسته نمیشود. ترازوی عدالت به دست او ست. نیکی ها و بدی ها را وزن میکند به همآن میزان پاداش و یا جزا دهد. وای اگر که گناهکار و خطا کار شناخته شوی، باید که راه دوزخ را در پیش گیری و تنبیه و مجازاتی دهشت آور از جمله سوختن در آتش را تا ابد پذیرا باشی، یعنی زنده شوی و بار دیگر بسوزی تا بی نهایت، یعنی نه یکبار بلکه هزاران بار مکرر. میزان تنبیه و مجازات الله بسیار سخت و شدید و بیرحمانه است، ماورای میزان و تصور بشری ست. فرمانروایی که در روی زمین زندگی میکند، میسوزاند یکبار و نابود  میسازد، بود را. اما الله، که در آسمانها می زیید، گناهکار و مجرم را میسوزاند تا ابد.  الله در آیه ای از سوره ابراهیم توضیح میدهد که در روز قیامت مثلا کسی که متهم به « لجاجت» شده است یعنی کسی که در شک و تردید نسبت به وجود و هستی الله، اصرار ورزیده است،  باید در انتظار چه عقوبتی بوده و چگونه تا ابد در آتش خواهد سوخت و کفاره اعمال زشت خود را به الله پس بدهد:

«وقتی روز قیامت باب محاسبه را باز میکنند هر فرد سر کش لجوج در آنجا سر افکنده و خوار میشود در پشت سرش آتش دوزخ شعله میکشد و آبی که می آشامد کثیف و لجن است. آن آب پلید را مرتبا می نوشد و لی بهیچ وجه تشنگی او را رفع نمیکند- از هر طرف علایم مرگ او را احاطه کرده اما برای آنکه همیشه عذاب بکشد نمی میرد باین ترتیب تا ابد درد و رنج اطراف او را فراگرفته است»(همانجا ص859)

چنین شکنجه ای را هرگز هیچ بشری قادر به تصور آنهم نیست. چرا که تنها الله است که میتواند، نا ممکن  را ممکن و نبود را بود کند. خشم و خشونت و کین خواهی الله پایان ناپذیر است. قهر او چنان سهمگین است که ترس و هراس را بر سراسر وجود آدمی مستولی نموده. اندیشه مقاومت را در ذهن مخلوق فرمانبر نابود میسازد.  الله در تنبیه و مجازات کسی که بر لجاجت اصرار ورزیده است کوچکترین گذشت و نر مشی از خود نشان نمیدهد، آنها را که ایمان آورده و خود را تام و تمام به امیال وی تسلیم نموده اند - یعنی مومنان را  پاداش میدهد و رهسپار بهشت میسازد، یعنی آنجا که زندگی ابدی در انتظارشان است بویژه اگر در راه و بخاطر تحصیل رضایش به جهاد و شهادت پرداخته بوده باشند. الله در سوره نساء در حالیکه وعده آرمیدن در بهشت در کنار زنهای زیبا را به مومنان میدهد بر  خشم و خشونتی که در انتظار گناهکاران، یعنی کافران است، تاکید میکند:

«آنان که بآیات ما کفر ورزیدند بزودی آنها را در آتش دوزخ سرنگون میسازیم هرچه پوست بدن آنها بسوزد بجای آن پوست دیگری ایجاد میکنیم تا سختی عذاب را کاملا بچشد- خداوند قادر و دارای حکمت است اما آنها که ایمان آوردند و رفتار نیکو پیشه کردند آنها را وارد در بهشت هایی میکنیم که جوی های آب در آن جاری است والی الابد در آن میمانند ودارای زنهای زیبا و پاکیزه ای هستند و در سایه ممتد مرحمت خدا میآرمند» نساء 56- 57( همانجاص،842).

اگر الله رحیم است به آن دلیل است که مومنان راه او را برگزیده اند و طبق میل او رفتار نموده اند.  رحمت و پاداش به آنها، به هیچ وجه  الله را بخشنده و مهربان نمیکند. اگر الله از جرم و خطا، گناه و انحراف، که کفر و شرک هم از بزرگترین آنها هست، گذشت، وصف الله نیز به فعل در خواهد آمد، نه تنها الله الرحمان و الرحیم و یا بخشنده و مهربان هست، بلکه رحمان و رحیم هم میشود. الله اما، همچنانکه در رجوع به متن قرآن در یافتیم، هرگز سر آشتی با گناهکار و خطا کار و منحرف،کافر و مشرک و منافق را ندارد. هیچ رحم و مروتی به آنها نشان نمی دهد. شفافیت و صراحت سخنان کلام الهی ماورا هر گونه شک و تردید یست. الله نه تنها از آنان در آن دنیا نمی گذرد و آنها را محکوم به سوختن در آتش سوزان دوزخ تا ابد میکند و از آنان انتقام میگیرد. الله هرگز فرمانی هم مبنی  بر بخشایش و آمرزش گناه گناهکاران و جرم مجرمین ویژه دنیای فانی نیز  در قرآن صادر نکرده است. در این دنیا نیز جرم و گناه را تعریف و  میزان تنبیه و مجازات را تعیین میکند. قصاص است و حد و تیغ و تازیانه، سنگسار است و گردن زدن با شمشیر، بویژه اگر مجرم، کافر و یا مشرک باشد. هدف الله البته تنها تنبیه و مجازات مجرم و گناهکار به منظور بازدارندگی جرم در آینده نیست، بلکه بر قراری نظامی است بر اساس فرمانروایی و فرمانبری، نظامی که تنها میتواند بر اساس رحمت و پاداش از یکطرف و قهر و خشونت از دیگر طرف.بر قرار گردد. مهربانی و بخشش از یکطرف، بیرحمی و کین خواهی از طرف دیگر. فرمانروایی الله تنها از طریق خشم و خشونت و بیرحمی ست که تامین میگردد. الله برای مجازات مجرم در این دنیا نه تنها به ابزاری متوسل میشود که عمیق ترین درد و صدمه را به جسم مجرم وارد کند بلکه به روح و جانش نیز صدمه زده و شخصیت او را به خواری و حقارت و تخریب میکشاند. حکم بریدن دست و پا به جرم دزدی و یا سنگسار بجرم زنا، نمیتواند بر فرضیه ای جز بر شرور بودن سرشت  انسان و عدم امید به بازگشت وی به درستی و صلح جویی و رستگاری، بنیان گذارده شده باشد. انسان متمرد و گناهکار را تا ابد نفرین و محکوم میکند. نیاز الله به تنبیه و مجازات، مثل نیاز فرمانروایی ست که نه در آسمانها بلکه بر روی زمین میزید. خدایی که شرارت در سرشتش نهاده شده نمیتواند بخشنده و مهربان باشد. در دینی که الله بر آن حاکم است، نمیتوان به رستگاری امیدوار بود.

مسلم است که این بحث قبل از آنکه یک بحث دینی باشد، ذاتا بحثی است سیاسی، یعنی بحثی است که ریشه دارد در قهر و قدرت و  انحصار و کنترل آن، بویژه در شرایط کنونی که نظام حاکم خود را به خدمت الله گمارده و مسئولیت اجرای فرامین او را بعهده گرفته است. یعنی بی دلیل نیست که کردار و گفتار فرمانرویان سراسر خشم است و خشونت. چرا که نظام کنونی چون بنا به خواست الله بر اریکه قدرت نشسته است چیزی نمیخواهد و نمی جوید مگر تسلیم و اطاعت مطلق. این نظام میخواهد گناه و گناهکاری را از جامعه ریشه کن سازد. کل و تمام جامعه با بانگ الله و اکبر و اعتراف به عجز و ذلت و خواری برخیزند و بخسبند. الله بشر را خلق کرده است که در راهی که او برایشان برگزیده است قدم نهند، نه اینکه خود مختار و آزاد باشند، آنگونه زندگی کنند که می اندیشند و در صلاح و مصلحت خود می بینند. این گمراهی ست و انحراف، به بی بند و باری و می خواری و بی عفتی، به مادیگری و دنیاپرستی یعنی شرک ختم میشود. نظام اسلامی بر آن است که راه کمال تنها از طریق تسلیم و اطاعت، و تقلید و تبعیت طی میشود. بنابراین خصلت نظام دین را نباید جدا از خصلت الله دانست. بزبان دیگر هر مباززه سیاسی ضرورتا باید مبارزه ای باشد دینی و بالعکس. یعنی که مبرا ساختن الله و دین الله از  خشم و خشونت و تمامیت خواهی حکومت آیت الله ها و حجت الا سلام ها، هر گز راهی به آزادی و ازاد سازی اجتماعی نبرد.    


فیروز نجومی
Firoz Nodjomi






























۱۳۹۶ آذر ۲۴, جمعه

خشونت و زوال دین




کیست که نداند مسئول جنایاتی که در زندانها و بازداشتگاها و یا سیاه چال های  مخوف 
رژیم دین بوقوع می پیوندند، نمیتواند کسی باشد جز آنکه بر مسند خدایی نشسته است، سید علی خامنه ای، نماد شریعت اسلامی و پیروان او.  اما جا دارد در این اتهام کمی تامل کنیم. مبادا که این تهمت را متوجه قدرت، و یا قدرت طلبی و یا حرص و طمع مال دنیا بدانیم و از متهم اصلی چشم بر گیریم، از دین، دین اسلام، دینی که به هستی خدا خامنه ای و پیروان وی شکل میبخشد. این هستی اجتماعی ولی فقیه نیست که وجدان و شعور او را تعین میکند، همچنانکه مارکسیست ها باور میکنند. چرا که مارکس در عین حال که بشر را سازنده تاریخ میدانست، اما، بر آن بود که تاریخ را در شرایطی میسازد که از نیاکان خود بارث برده است، نه در شرایطی رضایتبخش . وی همانجا خاطرنشان میکند که "سنت و رسم و رسوم نسل  مردگان همچون کابوسی وحشتناک بر مغز زندگان سنگینی میکند (برمر ۱٨،۱٨۶۹ ).» مگر نه اینکه دین اسلام هم از نسل مردگان، به ولی فقیه و همقطارانش رسیده و شالوده وجدان و شعور و آگاهی نه تنها آنها بلکه جامعه را بنا نهاده است؟ وگر نه، پس از فروپاشی نظام پادشاهی، دین را با قدرت نمی آمیختیم، استبداد را مضاعف نمیکردیم و جامعه ای بر نمی ساختیم که روی بگذشته نموده و بسوی تاریک روان گردد.

در اینکه، رهبر معظم و بیت و انصار وی، از جمله آیت الله ها، حجت الاسلام ها، طلبه ها و بروکراتها و تکنوکرات هائیکه نهاد های دولتی را در کنترل دارند، و نیز فرماندهان سپاه پاسداران، بسیج ، نیروهای امنیتی، انتظامی و نظامی، همه دینی اند، تردیدی نیست. یعنی که احساس و عواطف شان از دین ساخته شده است، دینی می اندیشند، و باحکام و ضروریات  دینی عمل میکنند. یعنی که دین در نزد آنها تنها عبادت و قیام و قعود نیست. دین سیاست است و قدرت، قهر است و خشونت. آنها بواسطه دین بوده است که اهرم های قدرت و ابزار قهر و خشونت را در دست گرفته اند. یعنی که  زشت ترین و شنیع ترین اعمال ممکن، شکنجه های وحشت بار جسمی و روحی و تجاوزات جنسی، بدست کسانی صورت میگیرد که تبلور دین هستند. حرفه شان دینداری و زهد ورزی ست. بازجویان و قاضیان حکومت دین بدون وضو و گذاردن نماز، بدون رکوع و سجده های طولانی، هرگز، شلاق را بر تن میخوار فرود نمیآورند، میکده را ویران نمیکنند، "بدحجابی را مجازات ننموده و  طناب شریعت را بگردن "متهم" نمیاندازند؟ از اینرو، اگر بگونه ای جدی به رهایی بیاندیشیم از نقش دین در ببار آوردن رژیمی که در تقلیل انسان به گوسفند، از هیچ جنایتی، از شکنجه و تجاوزات جنسی و محاکمات نمایشی گرفته تا اعدام های دسته جمعی در ملا عام، دریغ ندارد، نباید غافل بمانیم.

با این وجود، بعضا بر آنند که جنایاتی را که در زندانهای ایران علیه بشریت بوقوع می پیوندد، ،  نباید بپای دین نوشته شود. همچنین ظلم و ستمی که رواج پیدا کرده است و انحطاط و تباهی ایکه جامعه با آن دست بگریبان است، غارت و چپاول ثروت ملت و نیز ورشکستگی اقتصادی و گسترش فقر و افزایش ضریب بدبختی و فلاکت، چنانکه گویی دین اسلام، دینی نیست که با شمشیر پیامبرش بر دلها نشسته و پیروانش را به "جهاد" و "شهادت" مکلف ساخته است.

آیت الله ها و حجت الاسلام های بر کنار از سیاست که در حوزه ها کماکان در خدمت تداوم و تحکیم دین عمر میگذرانند، دین اسلام را مبرا از زشتی ها و پستی ها، از خشم و خشونت ها از ضرب و شتم ها، یورش و تجاوز ها، فریب  و فریب کاریهای، از دروغگویی و سرکوبگری ها، فساد و رانت خواری و غارت و چپاولگری، میدانند و بر آنند که حساب دین را باید از حساب 
آیت الله ها و حجت الاسلام هایی که ابزار قهر و خشونت و بیرحمی را در انحصار خود درآورده اند و بر جامعه فرمانروایی میکنند، جدا ساخت. گویی که آن بازجویانی که   «نه گو» و «معترض» را در سیاهچالهای مخوف اوین در زیر شکنجه به خواری و حقارت میکشانند و بر روح جسم شان ضربات التیام ناپذیر وارد ساخته و مورد تجاوز جنسی قرار میدهند، دست به اعمال و رفتاری زده اند که در دین یافت نمیشود و یا باید در مسلمان بودن جلاد و شکنجه گر، یا آن باز جویی که جوراب و یا کهنه ای کثیف را در دهان انسانی دیگر فرو کند و چشمانش را می بسته و با کابل پیکر او را زخمین نموده، سپس مبادرت به عریان ساختن و تجاوز به جسم و جانش میکند، ربطی به عبادت و مناجات او ندارد، ربطی به اجتهاد و به باور و ایمان به الله و "رسالت" و "امامت" و "جهاد" و "شهادت" و آموزشهای دینی ندارد. در چنین صورتی باید بپذیریم که دین زاینده وجدان در آدمی و یا آنچه انسان را دچار شرم و حیا میکند، نیست و یا نقش ش در شکل بخشیدن به وجدان ناچیز است. اگر دین، بجای آنکه بتواند حیوان خفته در درون انسان را هرچه بیشتر آرام نگاهدارد، بیدارش نموده، افسار از او بر گیرد، مجاز ش سازد که "نه گویان" و "معترضین" به نظام را بگیرد ، ببندد، بزند، بکوبد، شکنجه دهد، مورد تجاوز قرار داده و به حقارت و خواری بکشد، این دین است که مسئول زوال انسان و جامعه است. ارزشها، باورها و یا توهمات دینی ست که به وجدان و هستی گردانندگان رژیم شکل می بخشد.

یعنی که در رژیم دین، اخلاق و وجدان دینی بجای آنکه بازدارنده انسانها از ارتکاب به اعمال زشت و شنیع باشد، تشویق و ترغیب کننده ی آنها بوده و هست.


تطهیر دین نه تنها از طرف بخش حوزه ای، دینداران حرفه ای، آیت الله ها و حجت الاسلامها عنوان میشود بلکه بطور کلی این تمایل در میان روشنفکران و اندیشمندان،  تحلیل گران و سیاست پیشگان وجود دارد که حساب دین را از قدرت و سیاست جدا سازند و یا حداقل نقد قدرت را یا با نقد دین همراه نکنند و یا در بهترین وجه ش، توجه خود را بر نقد از سیاست متمرکز کنند و نقشی برای دین در نظر نگیرند. در واقع هنوز هستند بسیاری که با دین رو دربایستی دارند. ناخودآگاه و یا به مصلحت، اندیشه ی بگور سپردن الله هرگز از مغزشان خطور نکرده است . چرا که این اندیشه را یا اندیشه ای تند و تیز می پندارند، یا غیر ممکن، خطرناک و مخرب و ویران کننده . اینان نه از دین حمایت میکنند و نه از حکومت دینی، اما در اینکه دین مسئله ی مبرم امروز و همیشه جامعه ی ما و منشاء تمام عقب ماندگی های اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی بوده است، شک و تردید دارند و بر آن تصوراند که میتوان روزی عروس زیبای آزادی را در آغوش کشید بدون آنکه الله را بگور سپرند. در بهترین وجهش البته که آرزومند جدایی دین از سیاست هستند، گویی که تجربه تاریخی غرب را میتوان بر اسلام و جامعه ایکه تحت سلطه دین اسلام بوده است، پیاده سازی نمایند. یعنی که دین را رهسپار حوزه های علمیه، مساجد، خانه ها نموده وسیاست قدرتمداری را به عرصه عمومی اختصاص دهند.

درست است بسختی میتوان باور کرد. چون میاندیشیم مگر ممکن است فردی که روزانه سر اطاعت و تسلیم در برابر خداوند فرود میآورد و جای مهر بر پیشانیش حکایت از سجده های طولانی دارد، به شکنجه و زخمین ساختن روح و جسم و تجاوز جنسی بدیگری، بپردازد. مگر بازپرسان و بازجویان و قاضیان و دادستانها و یا زندانبانان و شکنجه گران همانهایی نیستند که برای شهادت امام حسین و زخمهایی که بر پیکر او و یاران و افراد خانواده اش، وارد شده است، هر سال به سر و سینه خود میزنند.؟مگر هم اینان نیستند که بر دست بریده حضرت عباس چه گریه ها که سر نمیدهند  چه اشکها که نمیریزند؟ مگر اینان که اینگونه فرمان به ریختن خون و تجاوز و ضرب شتم صادر میکنند، زاهد و زهد ورز نیستند و معنوبت نورانی شان نساخته است؟

بعضی دیگر ممکن است برهان آورند جنایاتی که در زندانها اتفاق میافتد، مثل دیگر کنش های اجتماعی، ارتباطی با دین ندارد. در حالیکه آنچه در شرایط کنونی در جامعه، بویژه در زندانها اتفاق میافتد در ارتباط تنگاتنگ با آموزش های قرانی مبنی بر اشد تنبیه و مجازات مخالفین- از جمله کافرین و منافقین، بوقوع میپیوندد. قرآن، بدرستی الله  را "منتقم" و "جبار" و کسی که باید از انتقام او خوف بدل بگیری توصیف میکند. 

سودابه اردوان، زندانى سياسى سابق و بازمانده قتل‌عام‌ زندانيان سياسى سال ۱۳۶۷، که هشت سال را در زندان‌های اوین و قزل حصار به سر برده است، پس از شرح شرایط جهنمی زندان اوین و انواع شکنجه های وحشتبار، در مصاحبه با رادیو فردا میگوید:

«یکی از متداول‌ترین چیزها این است که زندانیان سیاسی زن، بخصوص در آن سال‌هایی که ما زندان بودیم، اکثراً ۱۷ یا ۱۸ ساله بودند. بچه‌های جوانی بودند ازدواج نکرده. اینها را قبل از اینکه اعدام کنند، فکر می‌کردند حتماً به اینها تجاوز کنند که اینها بهشت نروند. این سیستماتیک بود. اینها توجیه مذهبی پشت آن داشتند.»

خانم اردوان به این واقعیت اشاره دارند که دین ارتباط مستقیم دارد با اعمالی که در قاموس بشری از زشت ترین و شنیع ترین رفتار انسانی شناخته شده است. یعنی شکنجه گر متجاوز، بجای آنکه از اعمال زشت و غیر انسانی ای که مرتکب شده است شرم نماید، احساس افتخار و رضایت نیز به آنها دست میدهد.

مگر میتوان در نظام اسلامی دست به چنین اعمال زشت و شنیعی آلوده کنی و برای آن توجیه دینی نداشته باشی. بعبارت دیگر، ارزشها و باورهای حاکم بر رفتار بازجو و بازپرس و زندانبان و نگهبان نه تنها  شکنجه و تجاوز جنسی به دختران و پسران جوان را منع نمیکند و زشت بشمار نمیآورد بلکه آنرا تشویق و ترغیب و شایسته دریافت پاداش الهی نیز بشمار آورد. تا زمانیکه بتوان برای توجیه خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی به متن مقدس قران رجوع کرد، دین اسلام را باید دینی دانست که دیر یا زود زوال خواهد یافت.

فیروز نجومی
Firoz Nodjomi